روی سایت دل نوشته آهی | م.عبدالله زاده کاربر انجمن یک رمان

[like_moon]

***
بوی خوش تن تو، هنوز هم در مشامم جا خوش کرده است!
هر گوشه‌ی این شهر که می‌روم بوی عطر تو را می‌دهد.
گویی قبل از من، پا به خاطره‌هایمان گذاشته‌ای!
بگو که برای دیدن من آمده‌ای و این منم که هر بار دیر می‌رسم...

 

[like_moon]

***
بگذار از تنهایی هایم برایت بگویم!
من و تنهایی کنار یکدیگر آرامیم؛
بدون تو اما، سخت می‌گذرد روزهایم!
و شب هایم سخت‌تر...!

 

[like_moon]

***
مهربانا!
دلِ غمگینم خسته‌تر از آن است که از وجودت گله‌ای داشته باشد...
تنها دلتنگم!‌ دلتنگ رویی که بارها آن‌را از من دریغ کردی!
تو عشق بی‌احساسی بودی یا من معشوق نالایقی؟!

 

[like_moon]

***
فردا که چشم باز می‌کنم، باز هم ندیدنت را می‌بینم...!
و این فردای هنوز نیامده چقدر دلگیر است...

 

[like_moon]

***
خزان از راه می‌رسد، و تو هنوز هم نیامدی...!
حال بگو با برگ‌های رقصان چه کنم؟!
با باران پر از خاطره چه کنم؟!
با هوای ابری پر از بغض چه کنم؟!

 

[like_moon]

***
نفس کم دارم برای زنده ماندن...!
آن‌قدر که گاهی برای تنفس از خاطراتت کمک می‌گیرم!

 

[like_moon]

***
چه کسی گفته است آدم‌ها یک بار بیشتر عاشق نمی‌شوند؟
من فقط روزی صدبار عاشق تو می‌شوم!

 

[like_moon]

***
شب‌های پر از سکوت را بیشتر از روزهای پر از همهمه دوست دارم!
روزها پر از دروغ و فریب است، و شب با آن سکوت زیبایش کمی فراموشی می‌بخشد.

 

[like_moon]

***
یک روزی، یک جایی، دوباره یکدیگر را می‌بینیم!
شاید تو مرا فراموش کرده باشی...
اما من هیچ وقت کسی که به عشقم پشت کرده است را فراموش نمی‌کنم!

 

[like_moon]

***
بهار هم بدون تو صفایی ندارد!
حتی اردیبهشت با آن همه زیبایی هم دیگر بهشت نیست...
چون تو را ندارد...!