کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های قدوم قدم | روناهی بازگیر کاربر انجمن یک رمان

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #21
‎***
از طوفان وسوسه‌ها جان به در بردن کشتی نوح می‌خواهد.
حق بده قایق پاره پوره نفوسمان لا به لای نعره‌ی کوسه‌های لغزش، خرد و خاکشیر شود.
تلخ است، اما مشکلمان پا سست کردن در مسیرت نیست.
تیر و تخته دل‌هایمان آوار است؛ ما دل سست می‌کنیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #22
***
ثروت، همواره در رگ و پی انسان ریشه می‌دواند،
و آنگاه که بخواهی از آن خالص شوی می‌بینی سال‌هاست طناب دارش را دور گردنت انداخته...
تا به محض حرکت، حکم قتلت را امضا کرده باشی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #23
***
نورت را اگر می‌دیدیم چشم‌بند بر چشم‌هایمان نمی‌زدیم.
اگر کور نبودیم که رو به خورشید، گله از تاریکی زندگی‌هایمان نمی‌کردیم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #24
***
هرچه دویدم تا از طوفان تباهی بگریزم، نشد.
نه ثروت نجاتم داد، نه شهرت!
یادم آمد باید در کشتی تو می‌نشستم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #25
***
آشوبم... .
دریای وجودم طغیان کرده و تمام ساحل آرامش را بلعیده است.
من مانده‌ام و تکه قایق پاره‌ای از ایمانم.
و مرا تنها همین نقطه کوچک، به زندگی کوک زده و نگه داشته است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #26
***
تمام راه‌ها را همه تا انتها رفتم؛ یا جنگ بود، یا جهل بود یا قتل!
مرا از این دنیای پر از بیراهه به آغوش بکش.
مرا دوباره متولد کن تا پاکی‌ات را میان این هوای گرفته باز بچشم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #27
***
پرگار وجودم همیشه با مرکز تویی دور میزند که وصل به من بودی، حتی وقتی جدا می‌شدم.
وقتی رها می‌شدم و رهایی... واژه خوش‌آیندم بود، قبل از آنکه دره را در زیر پاهایم ببینم.
و باز تنها نقطه‌ این دایره به آن بازمی‌گشتم شرمندگی بود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #28
***
وصله‌های تنم سنگین‌اند و چیزی در من شوق پرواز دارد.
شوق بال کشیدن حتی با بال‌هایی که سیاهی آن‌ها را زنجیر کشیده است.
چه در من می‌تپد که در غرقابه دنیا هم کسی در من تو را فریاد می‌کند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #29
***
خانه‌ اعمالم را موریانه وسوسه جویده.
تیر و تخته‌های اشتباهاتم بر منی آوار شده که دیگر نفسی در کوله‌بارم نیست.
نه رویی مانده تا درگاه تو بیایم و نه میلی که در این تیرگی بمانم... این وصله‌های سنگین را چه کنم؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

ℛℴℎ

منتقد انجمن + نویسنده‌ی ادبیات
پرسنل مدیریت
مدیر تالار فرهنگ و مذهب
تاریخ ثبت‌نام
27/7/18
ارسالی‌ها
1,376
پسندها
25,381
امتیازها
47,103
مدال‌ها
54
سن
20
سطح
28
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #30
***
بار الها!
راه گنگ و مسیر پیچ در پیچ زندگی را تنها نور تو می‌تواند روشن کند.
دنیایمان تیره‌تر از هر وقت و مردمانش غریب‌تر از هروقت دیگرند... .
تو را! تویی که پناهشان بودی و پناهشان دادی را نمی‌شناسند.
آوای پرندگان و تسبیح خلایق را نمی‌شنوند، این‌ها را تنها آوای طلا آرام می‌کند.
من در این صحرای بیگانه خود هم جزیی از این زندانی‌ها گرفتار و گنه‌کارم.
تنها کمکت را نمی‌خواهم... پناهم بده!
که تنها دل با یاد تو آرام گیرد و این جان با تو پاک می‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ℛℴℎ

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا