مهمانِ همیشگی یعنی همین قطراتی به نام اشک که همیشه در چشمانم هستند.
این قطرات با معرفتند؛ لیکن زجر میدهند مرا!
با تمامِ زجرهایشان، برایم روشن میکنند برای که با ارزشم و برای چه کسی بیارزش... . #PARADISE
درد دارد وقتی با او حرف میزنی و او، از عشقش میگوید.
درد دارد زندگیات، وجودت جلوی چشمانت تبدیل به ویرانهای شود و تو نتوانی کاری کنی.
درد دارد زمانی که او از عاشقیاش میگوید و تو، تنها با لبخندی تلخ نگاهش میکنی.
نمیدانم این دردها چه زمانی پایان مییابند؟
اصلاً پایانی برایشان وجود دارد؟
پایانش چگونه است؟
داستان زندگیمان خوش تمام میشود یا که با هزار درد و رنج؟! #PARADISE
کهکشان زندگی من، داستانها دارد!
اما یک سیارهی پررنگ و سرشار از نور در کهکشان زندگیام وجود دارد؛ به نام سیاره رفاقت!
این سیاره برایم خاطرات خوب و بدی را رقم زده است.
از نامردیِ دوستانم گرفته تا رفاقتهای مجازی که یک رفیق مجازی میارزد به هزار رفیق واقعی!
دوستانم، یا بهتر بگویم، کسانی که مانند دوستانم بودند، نارو زدند و بیمعرفت بازیهایشان، کار دست تکتکشان داد.
در رفاقت مجازی هم من کم اشکم در نیامده، ولی فدای سر تکتک رفیقهایم که اگر نباشند، منی وجود ندارم! #PARADISE