- ارسالیها
- 1,726
- پسندها
- 25,255
- امتیازها
- 51,373
- مدالها
- 22
- سن
- 17
- نویسنده موضوع
- #31
نفسهایم یکی در میان رد و بدل میشوند.
بغضی به اندازهی توپی بزرگ راه تنفسم را بسته است.
اشکهایم چهرهام را میشویند و...
و من با نگاهی تار از اشک، به رفتنش خیره میشوم.
این بود؟
این بود میگفتند فراموشیاش آسان است؟
هر روز سکانس تلخ رفتنش را مرور میکنم و هر بار، چشمانم از شدت گریستن به رنگ خون در میآید.
هر روز در افکاری سرشار از عشق و غمِ دوریاش دست و پا میزنم و کسی نیست تا نجاتم دهد.
کابوس زندگیام کی به پایان میرسد؟
خط آخرش چیست؟
#PARADISE
بغضی به اندازهی توپی بزرگ راه تنفسم را بسته است.
اشکهایم چهرهام را میشویند و...
و من با نگاهی تار از اشک، به رفتنش خیره میشوم.
این بود؟
این بود میگفتند فراموشیاش آسان است؟
هر روز سکانس تلخ رفتنش را مرور میکنم و هر بار، چشمانم از شدت گریستن به رنگ خون در میآید.
هر روز در افکاری سرشار از عشق و غمِ دوریاش دست و پا میزنم و کسی نیست تا نجاتم دهد.
کابوس زندگیام کی به پایان میرسد؟
خط آخرش چیست؟
#PARADISE