متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های از این شهر خواهم رفت | Bita.shayan کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 1,868
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #1
az-in-shahr-khaham-raft copy.jpg
نام مجموعه: از این شهر خواهم رفت.
نام نویسنده: بیتا شایان
ویراستار: MORF
تگ: محبوب
مقدمه:
چمدان کهنه‌‌ام را بسته‌ام.
پشت در خانه ایستاده‌ام،
مستأصل میان ماندن یا رفتن!
اسیری درمانده میان دو راهی،
ماندن در شهری که بار خاطراتم را
به دوش می‌کشد،
یا رفتن به شهری که آرامش خاطر را
برایم محیا کرده ‌است... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

GHAZAL NAROUEI

نویسنده افتخاری
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,053
پسندها
55,659
امتیازها
69,173
مدال‌ها
41
سن
19
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg







نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : GHAZAL NAROUEI

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
رفتن به این سادگی‌ها نیست!
رفتن را باید بلد باشی.
اگر نابلد باشی در میان راه...
خسته نمی‌شوی،
راه را گم نمی‌کنی.
رفتن را بلد نباشی،
در میان راه جان می‌دهی!
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
می‌روم از شهری‌ که
من و تو را ما کرد،
در نهایت با سنگ‌دلی
از هم جدای‌مان کرد!
می‌روم از شهری که
بی‌زارم کرد از من بودن،
از بی‌ تو بودن،
از ما نبودن... .
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
انگار آن هزاران
قرص خواب‌آوری که خورده‌ام...
تا شاید بتوانم در این
شهر نفرین‌ شده به عذاب؛
ساعتی آسوده به خواب روم،
در میان راه به بیخ گلویم چسبیده‌اند!
وگرنه دلیل این همه بغض خفته
در گلوی فلک‌زده‌ام؛
چه می‌تواند باشد؟!
 
آخرین ویرایش

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
کاش در یک قدمی بهار
به جای خانه تکانی
یک بار همت کنیم،
شهر را تکان دهیم!
تا شاید این شهر محزون...
از غبار غم و گرد مرگی
که روی شانه‌هایش
سنگینی می‌کند، رهایی یابد.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
از این شهر بیزارم؛
شهری که روزگارم را رنگ کلاغ کرد.
از مردم شهر بیزارم؛
مردمی که مدام خنجر به دست دارند!
از خاطرات شهر بیزارم...
خاطراتی که فقط ناگوار بودند؛
فقط ناخوش بودند‌!
از خودم بیزارترم...
که توان دل‌کندن از این شهر،
مردم و خاطراتم را ندارم.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
خسته‌ از تنها زیستن...
زلّه از تنها نفس کشیدن.
درمانده از بی‌‌یار،
بی‌نوا و بی‌چاره بودن.
عاجز از یک تنه؛
بار سختی‌ها را به دوش کشیدن!
در پی یافتن شهری هستم
که مرا از چنگال تنهایی نجات دهد.‌
در پی یافتن شهری هستم
‌که با دیدن مردمش،
چیزی که ارزش
دوست‌داشتن را
داشته باشد؛
پیدا کنم.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
بداقبالی یعنی
محبوبت شهره‌ خاص و عام باشد.
بد طالعی یعنی
محبوبت نامی مرسوم داشته باشد.
پیشانی سیاهی آن‌جاست...
که مدام نامش را
از دهان دیگران می‌شنوی‌
و مدام به یاد می‌آوری
که دیگر در قلبش جایی نداری...
قلب فلک‌زده‌ات پی‌در‌پی
مچاله می‌شود!
روزی می‌رسد،
که تحملت تمام می‌شود،
قلب چروکت با هیچ اتویی
صاف نمی‌شود!
دیگر چاره‌ای نیست،
جز کوچ کردن به دیاری که در آن
نام محبوبت در فرهنگ لغتش وجود ندارد.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
اهل همین حوالیِ بی‌حالم.
ساکن حزین‌ترین شهر...
دلتنگ‌ترین شهر،
پژمرده‌ترین شهر،
مکدر‌ترین شهر!
یا بهتر است بگویم...
در ناخوش‌ترین شهر؛
دیده به آفاقی کبود گشوده‌ام.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا