متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های از این شهر خواهم رفت | Bita.shayan کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 1,864
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
مادرم می‌گفت نمان!
از این شهر برو.
شهری که همانند دارو‌خانه‌ی شبانه روزی؛
در عذاب دادنت تعطیلی نداشت!
شهری که عارش می‌آمد،
بر دهانت تازیانه نکوبد.
شهری که از باران بیزارت کرد!
شهری که قلبت را،
به جریحه دار شدن ابدی محکوم کرد!
برو ترمیم ساز زندگی شوریده حالت را.
مادرم نمی‌دانست چه جنگی در گرفته،
میان منی ناتوان
و زندان‌بانی جبار به نام سرنوشت.
کسی نمی‌داند پیروز میدان کیست.
منی که فریاد می‌زنم از این شهر خواهم رفت!
یا سرنوشتی که فریادم را؛
در نطفه به خفگی دعوت می‌کند.

«پایان»
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #32
1009754_86d085bae85c5e6df4dcffb155f1cadd.png
 
امضا : HAKIMEH.MZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا