متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های از این شهر خواهم رفت | Bita.shayan کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Bita
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 31
  • بازدیدها 1,870
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
گویی دروازه‌های شهر نفرین شده‌اند!
هر که قصد خروج از شهر را دارد،
در دَم روحش هوسِ جدایی از تن می‌کند.
همانند زندانی حبسِ ابدی...
که تنها با مرگ از شر زندان بانش خلاص می‌شود!
برای رهایی از این دیارِ دهشتناک؛
راهی جز چشیدن طعم گسِ مرگ نیست.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
دوستت دارم‌هایی که تایپ می‌شد،
عاشقت هستم‌هایی که بی‌صدا می‌آ‌مد،
لمسِ دستی که تنها روی یک صفحه‌ بود...
هیچ‌کدام نتوانست مانع جدایی‌مان شود!
روز‌هاست زیر لب زمزمه می‌کنم؛
از تکنولوژی بیزارم.
عشقی که پشت شیشه پدیدار شود؛
تاوانی جز خورد شدن قلب ندارد!
دوستت‌دارم را باید شنید.
عاشقت هستم را باید فریاد زد.
دست معشوق را باید جوری گرفت؛
که گویی فردایی در انتظار نیست.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
خود باید از نو بسازم...
شهری را که همانند رویا‌هایم؛
پریچهر باشد.
نگاهی به رویا‌هایم انداختم
سیاه‌تر ، کریه‌تر و ناگوار‌تر از شهرِ کنونی!
شاید باید عمری بی‌خیال باشم،
یک بی‌رویای بی‌خیال... .
 
آخرین ویرایش

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
کاش پیش‌تر عزمم را جزم می‌کردم،
پیش از حرام شدن سال‌های جوانی،
پیش از دادن دل به دستی هرز!
پیش از فراری شدن رنگ‌دانه از فرق سر.
پیش از پیدایش خط‌های ناخوشایند اخم.
پیش از رسیدن وزن
به مرز پوست و استخوان از سره زجر.
باید پیش‌تر از این شهر می‌رفتم...
حرام نمی‌کردم روزگاری را؛
که همچون رعد می‌گذرد.
خراب نمی‌کردم تنی را که تعمیر نمی‌شود.
کاش به ته می‌رسید روی زبانم؛
واژه‌ی جان‌سوزه کاش.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
باید به دیاری بروم
که تنم بعد از عمری مردگی کردن،
حال بار زندگی کردن را به دوش بکشد.
راه و رسم زندگی کردن را از یاد برده‌ام...
در عوض مردگی کردن را فوتِ آبم!
گونه‌ام سیلی محکمی را طلب می‌کند.‌‌‌..
تا تنم به یاد آورد روزگاری را
که هنوز مردگی همانند بختک؛
روی زندگی‌ام نیوفتاده بود.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #26
***
نشستن در ماشین ترمز بریده؛
عالم زیبای خودش را دارد!
برای کسی که رفتنی بدون مقصد را
از نظر می‌گذراند.
برای اویی که ناتوان است از گریختن...
و برای منی که هر کجا نباید بایستم؛
می‌ایستم.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #27
***
زخمی‌ست پرهایم؛
ولی خواهم پرید.
قطع شده پاهایم؛
ولی خواهم خزید.
تنها جرئه‌ای رمق نیاز دارم...
برای پرواز در آسمانِ خونین،
برای خزیدن روی شنِ خشمگین.
تنها اندکی رمق کافی‌ست...
برای ناممکن‌ترین فرار‌ها.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #28
***
مردم دوست نداشتنی این شهر!
هیچ‌گاه اندوهی که در سکوتم،
جان‌داده بود را احساس نکردند.
آن غم ناپسندی که
در چشم‌هایم خفته بود را ندیدند.
گرمای هیچ دستی ردِ زمهریر را؛
از روی دست‌هایم نبرد.
مردمی دوست‌ نداشتنی که حتی
متوجه مرگم هم نخواهند شد.
 

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #29
***
پیش از رفتن باید اقبالم را به قتل برسانم.
اقبالی که حتی در سیاره‌ای دیگر هم؛
پیشه‌‌ی دق دادن را رها نمی‌کند.
اقبالی که رختی جز رخت بد طالعی را،
بر تن وامانده‌ام نمی‌پوشاند.
 
آخرین ویرایش

Bita

نویسنده ادبیات
سطح
33
 
ارسالی‌ها
5,104
پسندها
25,179
امتیازها
67,173
مدال‌ها
51
  • نویسنده موضوع
  • #30
***
در گذران سال‌های پس از رفتن
هر لحظه دل هوای بازگشت؛
به دیار نفرین شده را می‌کند!
سرزمینی که خالی بود از هر آن‌چه نیک...
لبریز بود از هر‌آنچه شوم!
دل زبان نفهم تنگ می‌شود؛
برای هر آن‌چه نحس!
دل است دیگر...
یک دیوانه‌ی خود آزار.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا