کامل شده مجموعه اشعار ایستگاه قطار | Reza M.rad کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Reza M.rad
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 1,308
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
ریل به ریل سرود دلتنگی خواندم
پر تکرار بلیط وصال خریدم
نگاه خیره‌ات را فریاد زدم
نفس به نفس به دنبال تو دویدم
عکس‌های تو را بازهم
بر قفسه‌ی دلم خراب کردم و چیدم
از دوری تو گفتم، از نداشتنت، نالیدم
طعم تلخ فاصله‌ را من بارها چشیدم
همیشه نمی‌شود که انتظار کشید
من کفش‌های آهنین پوشیدم
دیگر نیازی به سکون نیست
من صدای سوت قطار شنیدم
 
آخرین ویرایش

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
باز هم تو را دیدم در این شلوغی
چمدان به دست می‌دویدی
اشک‌هایت از تو دونده‌تر بودن
صدای مرا پشت سرت نمی‌شنیدی
تو رفتی و جا ماندم من
قفس‌ها به دور من کشیدی
من دیر رسیدم؛ امّا...
تاریک شده بود و نمی‌دیدی
صدا می‌زدم مدام تو را
جز سوت قطار نمی‌شنیدی
مدار رفتنت پر شده بود
دیگر التماس‌های مرا نمی‌خریدی
آن روز را ثبت تاریخ کردم
روز جهانی بی‌رحمی لیلی
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
من ایستگاهی‌‌ام با ریل‌های شکسته
خاکستر مرا در آغوشش گرفته
آخر خط است و ندارم دیگر مسیری
طلسم چشم‌هایت و درگیری
می‌ترسم که خوابم ببرد
مسافرانم را آب ببرد
پیر شدم به پای تو و انتظار
دست دلم هنوز هم هست بی قرار
دست صدایت را به من بده
بیا با قطار و به من جان بده
کنارم بنشین و حرف بزن
بیا و به خیال‌هایم جان بده
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
تنگ آغوش منن این آهن‌های سرد
نیامدی و تن داده‌ام به آرزوی مرگ
نگاهم به آسمان و آفتاب زل زده به من
تنهایی دارم و کوله‌باری از غم به تن
خشک شده گلوی من، آه کشیده‌ست دلم
با سکوت فریاد می‌زنم، کی رسد پایان قرن؟
کی تمام می‌شود، این انتظار لعنتی؟
چرا نوار زرد کشیده‌اند به دور ایستگاه من؟
مه آلود شده یا کوری چشم‌های من؟
امیدست به تو و داشتنت برای من!
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
محال‌ست یا خیال، باکی نیست
از داشتنت بدون نفس ترسی نیست
من چهله بسته‌ام سال‌های نبودنت را
از ادای نذر با شروط تام حرفی نیست
تو بیا و ببین انتظارهای مرا
ایستگاه به ایستگاه دنبال تو، منتی نیست
ساعت‌های شلوغ و تنها نشستن من
مردم ببینن و مسخره شوم، حرفی نیست
درد‌های من همه سنگینن؛ اما
سنگینی هیچ‌کدام به اندازه نبود تو نیست
می‌دانم آرزو‌هایی محال هست اما
کوتاه هم ببینمت غنیمتی‌ست
کاش راه دیدنت باز میشد
جریمه هم شوم، حرفی نیست
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
دلیل بیماری کشنده‌ی من شدی
عشق تو لاعلاج‌ست انگار
غزل بخوانم یا آزاد
به سال رسیده و باز هم بی‌قرار
چشم‌های تو صیاد شده
دل من هم افتاده به غار
تنها می‌نشینم کنار ریل‌ها
خط‌های موازی‌ شده این دیدار
گیتار به دست کنار انتظار
من و تو قاب شدیم به دیوار
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
غروب چیده شد از نگاه تو
سلام نکرد باز هم صدای تو
آه کشید آن هوای بی کسی
بی‌صدا گذشت زمان نگاه تو
باران نباریده ‌است اینجا
خیس است زمین از نبود تو
چتر پلک‌هایت را نبند
یک قطار نیامده به انتظار تو
شب‌ها را نشین در کنار ماه
روز‌ها به شوق دیدن روی ماه تو
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
کولاک زده به چشمانم و نگاهم یخ بسته
جا پای چشمانت روی برف نشسته
تجربه شده درد تنهایی
تا به انتها نگاهی به ریل نشسته
کشیدم تعشق جاودانه را
خاک نفرت از نبودت، نشست بر این جان خسته
ندارد دیگر رمقی این جاده
آتش به دل دارد و جا مانده
لابه‌لای خداحافظی‌هایت
هزاران بار به دنبال لبخندت گشته
بارانی شد، این جاده‌ی آهنین
ایستادم و نظاره به قطاری که رفته
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
ساده شد معادلات مالکان
نقش آن "میم" از کنار اسمم افتاده
خیس و گل آلود شد دست‌های من
دیدم که مرگم بدون من، سردخانه رفته
شوق ندارد دیگر این نگاه کبود
هم‌بازی آن مسافر در راه مانده
سنگی سیاه و نیلوفرهای خشک
قانون‌های دنیا دیوانه‌ها را کشته
سکوت قطاری گوشه‌‌ی ایستگاه
چون نفسم رنگ به رو ندارد، مرده!
 

Reza M.rad

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
24/7/20
ارسالی‌ها
244
پسندها
2,532
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
34
سطح
11
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
تکیه‌ زد به چشمان سرمه‌دار تو
اشک‌‏های من بی پناه شد
جادوی بارانی در کویر
با درختی سیاه ریشه‌دار شد
جمال روی نگاری در گندم‌زار
تنها سهم قاب این نگاه شد
نازهایش را ریخت پای خاطره‌
نگاهی سبز که سایه‌‌دار شد
گوش دادم به صوت تکراری تو
یه سلام ساده چه قیمت‌‌دار شد
دست باد بین موج‌ دریای تو
اما حسرت لمسشان سهم ما شد
خودم را در صف مسافران دیدم
شاید قطار آمد و نوبت وصال ما شد
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا