متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌ اتاق کور | Reza M. rad کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #1
_کور3_uxk2.jpg


نام مجموعه: اتاق کور
نام نویسنده: Reza M.rad
ویراستار: ستاره لطفی
تگ: منتخب
مقدمه:
اینجا اتاق من است. تنها جایی که عطرتت هنوز آن‌جا را به آتش می‌کشد. من ساعتم را به وقت دیدنت کوک کرده و به نگاه قاب شده‌ات بر دیوار اتاقم زل می‌زنم!
این‌جا پرتگاه من و تو است... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

R.Reyhani

مدیر بازنشسته
سطح
17
 
ارسالی‌ها
785
پسندها
8,225
امتیازها
25,273
مدال‌ها
22
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند..



8825E593-A3B4-46DB-85F2-4E9F4FEFF97D.jpeg
نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد نخواهند شد و در صورت تمایل به درخواست نقد، قبل از درخواست تگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : R.Reyhani

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
آفتاب لابه‌لای حرف‌هایم ‌می‌تابد و اتاقم را روشن می‌کند. چشم می‌بندم و خودم را به ساحل وجودت می‌سپارم. موج‌ صدایت به تنم می‌زند و مرا از خواب بیدار می‌کند.
می‌بینم که شن‌ریزه‌های غم مرا در خود دفن کرده‌اند و من چشم به آسمان نگاهت می‌دوزم، تا نگاهت گره‌ای سخت به نگاهم بخورد!
وسعت اتاقم از این‌جا که من ایستاده‌ام تا آن‌جایی که تویی، بزرگترین کلبه‌ی احزان دنیا شده که در آن به انتظارت نشسته‌ام.
کاش کشتی‌ نگاهت در این ساحل به گل می‌نشست، کاش من هم هم‌سفرت بودم!
اما من یک تبعیدی‌ام، در اتاقی کور که مرا تا بی‌نهایت نمی‌بیند!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
به دنبال نگاهت این اتاق را وجب می‌کنم. نمی‌دانم پلک بسته‌ای یا چشمانم کور شده که دیگر نمی‌بینمت.
سیاهی بدون ماه همین‌جاست. نوری از تو نیست برای دیدن!
آن جسم شفاف کتاب‌هایی که نور از تو گذشته و محو جهان اتاقم شده‌ای!
این‌جا نبودنت یخ‌بندان شده، به دور دست‌هایم چرخ دلتنگی طناب‌وار چرخیده و من گیج و مسخ آن صوت تنهایی‌ام!
این‌جا بس عجیب است، سکوت می‌خواند و درد می‌رقصد و کور بندباز پرتگاه عشق می‌شود!
این‌جا اتاق دلم است که چشم‌هایش از مذاب‌های سفید کور شد و مروارید نه، جلبرگ گرفته‌اند و متروک.
این‌جا غم به پای من می‌گرید...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
من آمده بودم که صاحب قلبت بشوم و مهر فراموشی بزنم به تمام زندگی‌ات.
آمده بودم که باورت بشوم و رویایت را زنده کنم؛ امّا حقیقت آن است که زمان ما تمام شد.
شن‌ریزه‌های زمانمان آن‌قدر کم بود که در موج دریا غرق شد و به ساحل که رسید، دیگر چشم‌هایش باز نبود!
ادعا می‌کردی که مرا می‌شناسی؛ امّا...کجای شناختنت تنهایی بود؟ کجای جهان نگاهم را قربانی لبخندت کردی؟ چرا پلک‌هایت مژه نمی‌رقصانند و دلبری نمی‌کنند؟
شبم تار تنیده در ظلمت و صید موج‌ موهایت شد و خودش را گم کرد! یادش رفت راه آرامشش از کدام کوچه‌ی راه شیری آسمان می‌گذرد!
بهار شده و استخوان شانه‌ام به دنبال توست! هنوز در حافظه‌ی تنم رد صدایت هست. تا ابد تکیه‌گاه توست...دنیا، دنیا هم جمع شوند، تب نگاهت مهر بطلان به همه می‌زند.
این‌جا یک شاه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
نامم را صدا کن، من دلتنگ یک صدای ناز تو!
خط کشیده‌ام به دور همه‌ی خاطره‌هایت و تمامش را در یک فایل فشرده شده رمزدار حبس کرده‌ام. جز من هیچ‌کس تو را نخواهد داشت!
عذاب وجدان گرفته آن ساحلی مرگی که تو را با خودش برد؛ بس که قدم زدم روی موج‌هایش...! همه گریانند از سیل جاری شده‌ از اتاقم، می‌ترسند مرا هم آب ببرد!
کاش از تمام خنده‌هایت قاب می‌گرفتم و جای پنجره به اتاقم می‌زدم تا نوری برای تابیدن به ظلمات دلم داشتم.
کاش چشم‌هایت را می‌بافتم و تن سردم را به آغوش نگاهت گرم می‌کردم.
کاش دست‌هایت کپی داشت تا دلم تنگ تو که شد، نوازش‌‏وار قدم بر دلم می‌گذاشتند.
کاش و ای کاش‌هایم ردیف شدند و باز هم حسرت‌وار دورتادور اتاقم را پر می‌کنند و من مانده‌ام و اتاقی پر از تو و وجودم که خالی از توست...!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
بارانی نم‌نم می‌بارید و تمام مرا به قدم زدن به زير قطراتش می‌خواند و من با نگاهی حسرت بار به زير سایبان نگاهش کردم.
پاهایم در باتلاق دنیا گیر کرده است و تو نیستی که دستم را بگیری و به قدم‌های زير باران مهمانم کنی.
سرمای تنهایی عجب سوزی دارد!
از نوک انگشتان قلبم تا به انتهای رگ‌ها با هر نفسش به خود می‌لرزند و از سرما‌ست یا غم تو، نمی‌دانم؛ ولی طمع شور اشک‌هایشان را گاهی می‌چشم.
دیگر زمستان را دوست ندارم. نه باران و نه برف برایم زیبا نیست. جایی که تو نباشی که از حضورت غرق در گرما شوم، دیگر چه علاقه‌ای؟! فقط درد است و درد. ناخوشی‌هایم زیادتر از آن است که گذر زمان حل کند، اینجا فقط ثانیه‌ها بر سیب گلویم تلمبار می‌شوند و یک آب دهان ساده هم نمی‌شود، قورت داد!
این‌جا غریبی رنگ دیگری دارد،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
باز هم رودی گرم و زلال جاری شد و نگاهم را با خود به گوشه گوشه‌‌ی گونه‌هایت کشید، جایی که روزی سهم دستانم می‌شد و درون چال عمیقش مهمان خنده‌هایت می‌شدم.
زنگ دارد، هنوز هم صدایت در گوش‌هایم زنگ دارد و چشم که می‌بندم تو شهد شیرینی می‌شوی و به دلم می‌نشینی تا منم آرام بگیرم و برای لحظه‌ای هم شده سکوت را بشکنم و با تو باشم.
جان من شدی و جانم بی‌مهابا می‌گیری و من با همین چشم‌های بسته می‌بینم که چگونه زنجیر می‌شود تمام من به تو!
بندبند تنم به زير حلقه‌های نگاهت اسیر می‌شود و شاید من تنها اسیر این مکان جا مانده‌ام که خوشبختی را کنار سنگ سیاهی میبینم که بر روی اتاق کور دلم گذاشته شده و دلم را به زیر خاک مدفون کرد...!
عزیزم؟ عزیزدلم؟ عزیزجانم؟ چه بخوانم آن خاک گره خورده به سرنوشتم را که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
نامت را امشب به یاد آن خاطرات روشن گوشه گوشه‌‌ی دلم نوشتم و در اوج تاریکی به آب شدن یکی دیگر از آن شمع‌هایی که خریده بودی، در این اتاق مسکوت نگاه کردم.
خیلی نمانده! تعداد شمع‌هایت کمتر از انگشتان دستم شده و ترس به دلم نشسته دلدار! می‌دانم که از کجا خریده‌ای و می‌دانم که هنوز هم در قفسه‌های فروش هست؛ امّا حقیقت تلخ این روزهایم اینجاست که دستان تو را ندارم...! بدون دستان تو چطور می‌توانم این عطر خوش و این آرامش را باز هم تجربه کنم؟!
تنها تفاوت این شمع‌ها تو بودی...تویی که با عشق بر ایمان، برای روز‌ها و شب‌هایی که قرار بود داشته باشیم، خریدی.
کاش من شمع می‌شدم و در نبودت آب می‌شدم و تمام...!
من آن جسم کما رفته‌ای هستم که در اینجاست و نفس می‌کشد و شاید هم زندگی، امّا تمام جان من زنجیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Aria M.rad

رو به پیشرفت
سطح
12
 
ارسالی‌ها
243
پسندها
2,538
امتیازها
13,813
مدال‌ها
10
سن
35
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
بی‌همدم مانده‌ام این روزها! نفس کشیدن در این تنگ بی‌آب سخت‌تر از هر زمانی شده، گاهی اوقات فکر می‌کنم که این هوا نیست که به درون خود می‌کشم، این سم نبودنت است که تمام مرا به خودش آلوده کرده و دیگر امیدی به بهبود نیست!
شاید در تمام دنیا تو تنها سم کشنده‌ای باشی که دوستت دارم و هیچ کاری برای خوب شدنم نمی‌کنم، انگار تمام من تویی و من در خودم اضافه‌ام!
تنم برای جان تنهایم عجیب تنگ شده، لباسی‌ست که انگار از من چند سایز کوچک‌تر است و نمی‌توانم دیگر بپوشمش. بیشتر از همیشه این نفس‌های تکه‌تکه شده را می‌شمارم و آرزو می‌کنم که آخرین نخ این ریسمان هم پاره شود و من از این ارتفاع بسیار دور از تو بیافتم و به تو برسم.
انگار تمام در و پنجره‌های وجودم را خراب کرده‌اند و به جای آن دیوار کشیده‌اند که نه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا