*** من خوبم...
فقط چشمانم میل خوابیدن ندارند؛
شیدای شب بیداری شدهاند!
مدتی درِ ذهنم را بسته نگاه دارید،
چشمانم را یخ در برگرفته،
بگذارید لحظهای، جامهی گرم خواب بر تن کنند.
*** من خوبم...
فقط قلبم را با سردخانهای معاوضه کردهام؛
خاطراتم را در آن سرد و متوقف کردهام.
احساساتم به اشتباه یخ زدهاند!
هدهدی فرستید پی او
قلبم لهله میزند،
در طلب گرمای وجود او!
*** من خوبم...
فقط زندگی گم کردهام
لابهلای افکار غوطهورش در ذهنم.
بگوییدش ذهنم خسته از میزبانیست؛
در سرای خود چند روزی را سر کند،
شاید که سَرم ز یاد بَرد یادش را!
*** من خوبم...
فقط گاهی چشمانم در مقابل اشکهایشان به زانو میافتند،
میسوزند و سیل میسازند.
مدتی چشمانم را بگیرید؛
هوای بارانیاش، عجیب دلبری میکند!
خوف اعتیاد به این مرواریدها، در دلم پینه بسته.