***
من خوبم...
فقط نقاش ماهری هستم!
در آینهی تظاهر،
لبخندی برای آدمک رو به رویم کشیدم.
تکهای از قلبش سر جایش نبود،
آن را هم کشیدم.
رد اشک پاک کردم،
رنگ شادی بر ذهنش زدم.
از جلوی آینه کنار رفتم،
آن آدمک هنوزم همان بود،
با تکههای جامانده در آینه!
ولی هر وقت بخواهد جلوی آینه میایستد،
جورچینش که کامل شد،
به خودِ زیبایش مینگرد.