متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های آبگینه‌ی تلبیس | زهرآگیـن کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع زهرآگیٖـن
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 38
  • بازدیدها 1,850
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
من خوبم...
فقط دلم اسیر مخلب یخ شده؛
شکننده است،
درست!
اما انتخاب با توست
که گرمای وجودت را
پیشکش کنی،
یا آن را یخ‌شکن احساس زنی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
من خوبم...
فقط زمین و زمان،
خاطر او را در ذهنم نجوا می‌کنند.
پتک فراموشی بر ذهنم بکوبید؛
بگذارید لحظه‌ای فارق از او،
رنگ خواب بر چشمانم بپاشم.
 
آخرین ویرایش

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
من خوبم...
فقط کمی من بودن کم دارم؛
منی که با من،
تفاوتش زمین تا آسمان بود.
بگذارید من‌هایم را جابجا کنم؛
آخر،
این من کجا و...
آن من کجا؟!
 
آخرین ویرایش

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
من خوبم...
فقط در بین عقربه‌های ساعت گیر افتاده‌ام؛
هر چه این زمان را می‌گویم،
آخر چه عجله‌ای است بر رفتن؟
بگذار تا هم‌مسیرم بیاید.
فقط صدای تیک و تاکِ نیش‌خندش را نثارم می‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
من خوبم...
فقط خود گم کرده‌ام!
در کوچه پس کوچه‌های قلبم می‌دوم،
اما تنها نشانه‌های او،
خنجر احساس دست گرفته بودند.
هر چه گشتم،
باز هم خود نیافتم؛
بگوییدش قلبم دیگر جایی برای کسی باقی نگذاشته،
کمی بار و بندیل خاطراتش را جمع و جور کند.
 
آخرین ویرایش

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
من خوبم...
فقط نقاش ماهری هستم!
در آینه‌ی تظاهر،
لبخندی برای آدمک رو به رویم کشیدم.
تکه‌ای از قلبش سر جایش نبود،
آن را هم کشیدم.
رد اشک‌ پاک کردم،
رنگ شادی بر ذهنش زدم.
از جلوی آینه کنار رفتم،
آن آدمک هنوزم همان بود،
با تکه‌های جامانده در آینه!
ولی هر وقت بخواهد جلوی آینه می‌ایستد،
جورچینش که کامل شد،
به خودِ زیبایش می‌نگرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
من خوبم...
فقط کمی به تنگ آمده‌ام؛
بگذارید در پس خوب بودن‌ها،
لحظه‌ای نقاب شادی از صورت برکشم!
بی‌بهانه گوشه‌ی قلبم بنشینم،
قلمِ اشک دست بگیرم
و کتابِ خاطراتم را ورق زنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
من خوبم...
فقط گاهی ابر دلتنگی بر قلبم سایه می‌افکند.
قلمی به دست قلبم دهید؛
بگذارید کمی از دردهایش بنویسد،
قصه‌ی دردآگیـنی‌ست!
اما...
بخوانیدش تا قلبم ترغیب شود
به نوشتن دردها،
به گفتن سختی‌ها،
نه در خود تلنبار کردن آن‌ها!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
من خوبم...
فقط نفسم به تنگ آمده!
کمی بوی کاه‌گل باران خورده به مشامم برسانید،
نوشیدنی‌ای ناب که به دستم ندهید،
بگذارید مسـتیِ این رایحه
زِ یاد برد یادش را!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

زهرآگیٖـن

کاربر انجمن
سطح
28
 
ارسالی‌ها
410
پسندها
28,730
امتیازها
50,373
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
من خوبم...
فقط عزمی راسخ طلب می‌کنم،
که وقتی گفتم
او را فراموش می‌کنم،
او را فراموش کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا