متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌‌های نغمه مونس | دومان کاربر انجمن یک رمان

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #31
***
حال و هوا، ندا‌ها و روضه‌هایی که تا آخرین خانه‌ی محله را نیز در بر می‌گرفت.
ذهن بچه چقدر با بزرگسال فرق می‌کند، کودکی فقط در انتظار جمعیت و بسته‌های شمع بود که منتظر می‌ماندیم؛ ولی اکنون به عشق هوایش... .
رسیدن محرم را با بوی غذای گرم به خوبی می‌توانستیم احساس کنیم، غذایی که گاهی باید فرز می‌بودی تا به تو برسد.
ما که نمی‌دانیم، خدا داند که‌ چه کسانی در همین محرم به هم رسیدند... !
گذر عمر را می‌شود با تقویمی حسینی نیز حساب کرد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #32
***
اولین‌ها همیشه ماندگار و شیرین‌اند، حتی اگر پایانی خوش نداشته باشد.
حکایت تصویری بر دیوار، نخستین کار حرفه‌ای نقاش که با وجودی پر از ایراد ولی زیبا است.
اولین داستان نویسنده، پر از نقصی ولی دلنشین... یا مَثَل اولین تجربه‌ی مادر یا پدر شدن!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #33
***
چه سریع زمان گذشت، از اولین دیدار دوستی‌های چند ساله... .
مهم مکانش نبود، بلکه نتیجه‌ای بود که محرم دل‌ها شد.
آخر مگر می‌شود یک هم‌جنس که خونِ در رگ‌هایتان یکی نیست، تو را تماماً تحمل کند!
درست در این زمان است که می‌شود، (دوستی) را (پاک) خواند، وقتی فرشته‌ای برای نجات از تنهایی را کنارت داری.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #34
***
دل هوای تازه می‌طلبد، هوایی همراه با سوز که تن را بر خود ‌بلرزاند.
دل گردشی شبانه با اتومبیل می‌خواهد،
از همان دو نفر‌‌ها که «پدر و دختری» بود.
شاید ترس داشت، از نوع نگاه‌های تحقیر آمیز مردم... ولی ارزشش بیشتر از مهم قلمداد کردن آن‌ها است.
جاده درون فریاد‌های سکوت آرام گرفته، شاید باید فقط روح را به دست نوازشگر باد سپرد... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #35
***
مثل نقش خانه‌ها، خیابان‌های یادمان‌ها نیز یک شکل نیستند.
هر یادبودی گاه منبعش چیزی است که در پایان بر شخصی می‌رسد.
«هر کس درد خودش را دارد» شعار نیست، بیانش تلخ است؛ ولی تا چیزی را از دست ندهی وجودش را حس نمی‌کنی.
سخت است، جای خالی دستان پدر بر موهای آشفته یا رخساری که دیگر قابل نظاره نیست... !​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #36
***
وقتی کسی با تمام وجود می‌خواهدت و زمان طلا فامَش را تقدیمت می‌کند، شده دو دستی نیز نگه داری، نگذار برود.
شاید برود و پایانش یک هاله در انتهایِ سیاه‌چاله‌ی ذهن باشد، ولی خدا به کسی که لایق فرشته‌اش نیست، دوباره نمی‌فرستد.
اصلاً چرا باید بگذاری برود، مگر دنبال قرص برای دل زخم دیده نبودی؟​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

دومـان

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,034
پسندها
22,964
امتیازها
42,073
مدال‌ها
32
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #37
***
خاطرات خوب زیاد هستند، ولی سد‌های بی‌شماری جلوی‌ آن‌ها صف کشیده‌اند تا پنهان بمانند.
به قول جمله‌ی معروف «دنیا دو روز است» باید گذشته را رها کرد و کناری پرتش کرد.
آینده‌ای که از وجودش اطمینان نیست چه می‌خواهد، توشه‌ای که در هوا بماند یا درون گور برود؟
سد شایدها را بکشن، در انتهای جاده لبخندی از شیرینی‌های روزگار انتظارت را می‌کشد.

پ.ن: می‌دانید... لبخند بر لبِ کسی آوَردن خیلی ساده‌ است، به سادگیِ یک حرف، شاید کوچکیِ یک حضور و کمی وقت گذاشتن!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,922
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #38
-5852433943926781786_120.jpg
 
امضا : HAKIMEH.MZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا