- ارسالیها
- 1,196
- پسندها
- 67,292
- امتیازها
- 80,673
- مدالها
- 27
- نویسنده موضوع
- #21
***
زندگی، خوابی عمیق بود...در لابهلای یک تب شدید!
بی آنکه کسی بر بالینمان، پارچهی خنک شادی را مهمانِ پیشانیِ داغ از افکارمان کند.
زندگی، لحظاتِ دست و پا زدن در گیرودارِ یک کابوس بود...
و دمهای سوزان یک تنِ خسته؛
اما در هیاهوی فریادها... گاهی لبخند بر لبهای داغزدمان لانه میکرد.
لبخندهایی بیدلیل... از بوییدن باران و صدای آواز غریبانهی گنجشکان.
لبخندهایی که، میشد آب گوارای شادی.
زندگی، خوابی عمیق بود...در لابهلای یک تب شدید!
بی آنکه کسی بر بالینمان، پارچهی خنک شادی را مهمانِ پیشانیِ داغ از افکارمان کند.
زندگی، لحظاتِ دست و پا زدن در گیرودارِ یک کابوس بود...
و دمهای سوزان یک تنِ خسته؛
اما در هیاهوی فریادها... گاهی لبخند بر لبهای داغزدمان لانه میکرد.
لبخندهایی بیدلیل... از بوییدن باران و صدای آواز غریبانهی گنجشکان.
لبخندهایی که، میشد آب گوارای شادی.
آخرین ویرایش توسط مدیر