متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مجموعه دلنوشته‌‌های دریازده | نگار.میم کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Negar-
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 2,419
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #11
نمی‌دانم دل خوش کنم به چه؟
به محبت‌هایی که می‌کنی؟
یا به سردی کلامت؟
تو، پُر از تضادهای شیرین هستی... .​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #12
می‌گویی حواسم به توست و نیست.
نگو که هست!
حرف‌های غیر قابل باور نزن...
تو، حواست پرت به اوست!
اویی که...
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #13
تشنه‌ی مرگ هستم اگر تو باشی.
تو باش... من مرگ با تو را هم دوست دارم،
زندگی با تو را هم دوست دارم،
هر چیزی را با تو
و هر چیز مربوط به تو را
دوست دارم... .​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #14
نمی‌دانم چه می‌نویسم
چه می‌گویم
اصلاً از من چیزی باقی مانده است؟
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #15
سعی بر فراموشی‌ست و نمی‌شود!
فراموش کردن تو؛
مانند این است که بخواهی آب را با بینی‌ات بنوشی.
مگر شدنی است؟!​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #16
از هرکه می‌شد انتظار داشت
اما... تو نه!
تغییر در هر کس را می‌پذیرفتم
اما... تو نه!​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #17
قرار گذاشتیم هر وقت کسی خسته شد،
به دیگری بگوید و چند روزی نباشد؛ برود!
می‌دانی ترسم از چیست؟!
روزی بخواهی بروی
و آنقدر خسته باشی که حتی نگویی می‌خواهی بروی.
آن هم برای همیشه!​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #18
زیرِ نورِ ماه
من و تو
صدای خنده‌هایمان
و آه بر من...
چه رویایِ شیرینی!​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #19
اگر بروی چه؟!
از من چیزی باقی خواهد ماند؟
آهای! صدایم را می‌شنوی؟!
تو... بغضِ درونِ صدایم را می‌شنوی؟!​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-

Negar-

مدیر بازنشسته
سطح
35
 
ارسالی‌ها
4,131
پسندها
36,398
امتیازها
74,373
مدال‌ها
37
  • نویسنده موضوع
  • #20
نمی‌دانم نمی‌دانم نمی‌دانم!
این قلبِ نفرین شده از من چه می‌خواهد؟
می‌شنوی؟
شنیدی صدایش را؟
تو را می‌خواست... .​
 
آخرین ویرایش
امضا : Negar-
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا