نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار احمد شاملو

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 123
  • بازدیدها 3,004
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #31
شب در کمین شعری گمنام و ناسرود
چون جغد می‌نشینم در زیج رنج کور
می‌جویمش به کنگره‌ی ابر شب‌نورد
می‌جویمش به سوسوی تک‌اختران دور
راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد

یادآن كوچه ی باریك همان كوچه ی تنگ

كوچه ای كه گذر سنگدل آن جا افتاد

شور می زد دلم و در دل آن وانفسا

چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
 
امضا : m.sina

"KÁlON

کاربر فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
1,081
پسندها
4,028
امتیازها
20,173
مدال‌ها
13
  • #32
راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد

یادآن كوچه ی باریك همان كوچه ی تنگ

كوچه ای كه گذر سنگدل آن جا افتاد

شور می زد دلم و در دل آن وانفسا

چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد
دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد
 

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #33
دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد
دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد
د پیدا نکردم
با آ ادامه بدیم

آنک! آنک! با تنِ پُردردِ خویش
چون زنی در اشتیاقِ مردِ خویش.

لیک از او با من چه باشد کاستن؟
من که ام جز گورِ سرگردانِ من؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #34
د پیدا نکردم
با آ ادامه بدیم

آنک! آنک! با تنِ پُردردِ خویش
چون زنی در اشتیاقِ مردِ خویش.

لیک از او با من چه باشد کاستن؟
من که ام جز گورِ سرگردانِ من؟
نقشی به روی نقشه دیگر تصویر میکند
او شعر مینویسد
یعنی او دست مینهد بر جراحات شهر پیر
یعنی او قصه میکند به شب از صبح دلپذیر
او شعر مینویسد
او درد هتی شهر و دیارش را فریاد میکند
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Samira-M

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,335
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • نویسنده موضوع
  • #35
نقشی به روی نقشه دیگر تصویر میکند
او شعر مینویسد
یعنی او دست مینهد بر جراحات شهر پیر
یعنی او قصه میکند به شب از صبح دلپذیر
او شعر مینویسد
او درد هتی شهر و دیارش را فریاد میکند
دخترای ننه دریا رو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگِ غلاغ پر، پاکِشون
خسته و مرده، میان
از سرِ مزرعه شون.
تنِشون خسّه ی کار
دلِشون مُرده ی زار
دسّاشون پینه تَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کج کلاشون نمدی،
می شینن با دلِ تنگ
لبِ دریا سرِ سنگ.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #36
دخترای ننه دریا رو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگِ غلاغ پر، پاکِشون
خسته و مرده، میان
از سرِ مزرعه شون.
تنِشون خسّه ی کار
دلِشون مُرده ی زار
دسّاشون پینه تَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کج کلاشون نمدی،
می شینن با دلِ تنگ
لبِ دریا سرِ سنگ.
گلی ست یگانه که تویی
ای آسمان و درخت و باغ ِ من
گل و زنبور و کندوی من !
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
که تنها رؤیای آن تویی
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
8,585
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
  • #37
گلی ست یگانه که تویی
ای آسمان و درخت و باغ ِ من
گل و زنبور و کندوی من !
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
که تنها رؤیای آن تویی
یخ، آب می‌شود
در روح من
در اندیشه‌هایم
بهار
حضور توست
بودن توست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #38
یخ، آب می‌شود
در روح من
در اندیشه‌هایم
بهار
حضور توست
بودن توست
تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه ی فصولِ من
ای آسمان و درخت
باغ من گل و زنبور و کندوی من
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
سطح
17
 
ارسالی‌ها
511
پسندها
8,585
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
  • #39
تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه ی فصولِ من
ای آسمان و درخت
باغ من گل و زنبور و کندوی من
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
دسته‌ی کاغذ بر میز
در نخستین نگاه آفتاب
کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار فنجانِ چای از یادرفته
بحثی ممنوع در ذهن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #40
دسته‌ی کاغذ بر میز
در نخستین نگاه آفتاب
کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار فنجانِ چای از یادرفته
بحثی ممنوع در ذهن
نام خود را با تو می گویم

کلید خانه ام را

در دست ات می گذارم

نان ِ شادی های ام را

با تو قسمت می کنم
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا