مشاعره مشاعره با اشعار احمد شاملو

  • نویسنده موضوع Samira-M
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 107
  • بازدیدها 2,237
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,034
پسندها
6,202
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #31
شب در کمین شعری گمنام و ناسرود
چون جغد می‌نشینم در زیج رنج کور
می‌جویمش به کنگره‌ی ابر شب‌نورد
می‌جویمش به سوسوی تک‌اختران دور
راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد

یادآن كوچه ی باریك همان كوچه ی تنگ

كوچه ای كه گذر سنگدل آن جا افتاد

شور می زد دلم و در دل آن وانفسا

چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
 
امضا : m.sina

"KÁlON

کاربر سایت
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
9/8/21
ارسالی‌ها
1,081
پسندها
4,025
امتیازها
20,173
مدال‌ها
13
سطح
12
 
  • #32
راه من باز بر آن كوچه ی غم ها افتاد

یادآن كوچه ی باریك همان كوچه ی تنگ

كوچه ای كه گذر سنگدل آن جا افتاد

شور می زد دلم و در دل آن وانفسا

چشم نامرد به ناموس علی تا افتاد
دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد
دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد
 

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,349
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #33
دیدم آن روز در آن راه چه غوغا افتاد
دست بر شانه ی من دست دگر بر دیوار
مادرم خواست بخیزد ولی از پا افتاد
د پیدا نکردم
با آ ادامه بدیم

آنک! آنک! با تنِ پُردردِ خویش
چون زنی در اشتیاقِ مردِ خویش.

لیک از او با من چه باشد کاستن؟
من که ام جز گورِ سرگردانِ من؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,034
پسندها
6,202
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #34
د پیدا نکردم
با آ ادامه بدیم

آنک! آنک! با تنِ پُردردِ خویش
چون زنی در اشتیاقِ مردِ خویش.

لیک از او با من چه باشد کاستن؟
من که ام جز گورِ سرگردانِ من؟
نقشی به روی نقشه دیگر تصویر میکند
او شعر مینویسد
یعنی او دست مینهد بر جراحات شهر پیر
یعنی او قصه میکند به شب از صبح دلپذیر
او شعر مینویسد
او درد هتی شهر و دیارش را فریاد میکند
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Samira-M

Samira-M

مدیر بازنشسته شعرکده + شاعر انجمن
هنرمند انجمن
تاریخ ثبت‌نام
14/3/18
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,349
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
سطح
24
 
  • نویسنده موضوع
  • #35
نقشی به روی نقشه دیگر تصویر میکند
او شعر مینویسد
یعنی او دست مینهد بر جراحات شهر پیر
یعنی او قصه میکند به شب از صبح دلپذیر
او شعر مینویسد
او درد هتی شهر و دیارش را فریاد میکند
دخترای ننه دریا رو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگِ غلاغ پر، پاکِشون
خسته و مرده، میان
از سرِ مزرعه شون.
تنِشون خسّه ی کار
دلِشون مُرده ی زار
دسّاشون پینه تَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کج کلاشون نمدی،
می شینن با دلِ تنگ
لبِ دریا سرِ سنگ.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,034
پسندها
6,202
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #36
دخترای ننه دریا رو خاطرخوان پسرام.
طفلیا، تنگِ غلاغ پر، پاکِشون
خسته و مرده، میان
از سرِ مزرعه شون.
تنِشون خسّه ی کار
دلِشون مُرده ی زار
دسّاشون پینه تَرَک
لباساشون نمدک
پاهاشون لُخت و پتی
کج کلاشون نمدی،
می شینن با دلِ تنگ
لبِ دریا سرِ سنگ.
گلی ست یگانه که تویی
ای آسمان و درخت و باغ ِ من
گل و زنبور و کندوی من !
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
که تنها رؤیای آن تویی
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
504
پسندها
8,480
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #37
گلی ست یگانه که تویی
ای آسمان و درخت و باغ ِ من
گل و زنبور و کندوی من !
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
که تنها رؤیای آن تویی
یخ، آب می‌شود
در روح من
در اندیشه‌هایم
بهار
حضور توست
بودن توست
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,034
پسندها
6,202
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #38
یخ، آب می‌شود
در روح من
در اندیشه‌هایم
بهار
حضور توست
بودن توست
تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه ی فصولِ من
ای آسمان و درخت
باغ من گل و زنبور و کندوی من
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
 
امضا : m.sina

Akay

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
26/8/19
ارسالی‌ها
504
پسندها
8,480
امتیازها
24,973
مدال‌ها
18
سطح
15
 
  • #39
تو باد و شکوفه و میوه ای
ای همه ی فصولِ من
ای آسمان و درخت
باغ من گل و زنبور و کندوی من
با زمزمه ی تو
اکنون رخت به گستره ی خوابی خواهم کشید
دسته‌ی کاغذ بر میز
در نخستین نگاه آفتاب
کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار فنجانِ چای از یادرفته
بحثی ممنوع در ذهن
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر سایت
کاربر خبره
تاریخ ثبت‌نام
10/8/20
ارسالی‌ها
3,034
پسندها
6,202
امتیازها
33,273
مدال‌ها
16
سطح
13
 
  • #40
دسته‌ی کاغذ بر میز
در نخستین نگاه آفتاب
کتابی مبهم و سیگاری خاکسترشده کنار فنجانِ چای از یادرفته
بحثی ممنوع در ذهن
نام خود را با تو می گویم

کلید خانه ام را

در دست ات می گذارم

نان ِ شادی های ام را

با تو قسمت می کنم
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا