متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با اشعار رهی معیری

  • نویسنده موضوع فاطمه مقدم
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 61
  • بازدیدها 1,925
  • کاربران تگ شده هیچ

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #41
تو و م**س.ت از می به چمن چون گل خندان
از مستی بر گریهٔ من
با دگران در گلشن نوشی می
من ز فراقت ناله کنم تا کی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فلورا.

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #42
آن را که جفا جوست، نمی باید خواست
سنگین دل و بد خوست، نمی باید خواست
تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.donya

m.donya

رو به پیشرفت
سطح
1
 
ارسالی‌ها
104
پسندها
215
امتیازها
1,168
مدال‌ها
2
  • #43
تو را خبر ز دل بی‌قرار باید و نیست
غم تو هست ولی غمگسار باید و نیست

اسیر گریهٔ بی‌اختیار خویشتنم
فغان که در کف من اختیار باید و نیست
تابد فروغ مهر و مه از قطره‌های اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
 

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #44
تابد فروغ مهر و مه از قطره‌های اشک
باران صبحگاه ندارد صفای اشک
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نههمراهی
گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #45
کیم من ؟ آرزو گم کرده ای تنها و سرگردان
نه آرامی نه امیدی نه همدردی نههمراهی
گهی افتان و حیران چون نگاهی بر نظر گاهی
رهی تا چند سوزم در دل شبها چو کوکبها
ارزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمیگردد جدا از جان مسکینم هنوز
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #46
ارزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت
غم نمیگردد جدا از جان مسکینم هنوز
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم



غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند





نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد



با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
 
امضا : فلورا.
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #47
زان می که در شبهای غم بارد فروغ صبحدم



غافل کند از بیش و کم فارغ ز تشویشم کند





نور سحرگاهی دهد فیضی که می خواهی دهد



با مسکنت شاهی دهد سلطان درویشم کند
دردا که بهار عیش ما آخر شد
دوران گل از باد فنا آخر شد
شب طی شد و رفت صبحی از محفل ما
افسانه افسانه سرا آخر شد
 
امضا : m.sina

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,809
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #48
دل من ز تابناکی به ش*ر..اب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند

نه ز پای می‌نشیند نه قرار می‌پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #49
دل من ز تابناکی به ش*ر..اب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند

نه ز پای می‌نشیند نه قرار می‌پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند
دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید
نیم‌شب صبح جهان‌تاب ز میخانه دمید

روشنی‌بخش حریق مه و خورشید نبود
آتشی بود که از باده مستانه دمید
 
امضا : m.sina
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] FakhTeh

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,809
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #50
دوش تا آتش می از دل پیمانه دمید
نیم‌شب صبح جهان‌تاب ز میخانه دمید

روشنی‌بخش حریق مه و خورشید نبود
آتشی بود که از باده مستانه دمید
دل من ز تابناکی به ش*ر..اب ناب ماند
نکند سیاهکاری که به آفتاب ماند

نه ز پای می‌نشیند نه قرار می‌پذیرد
دل آتشین من بین که به موج آب ماند
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : FakhTeh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا