- ارسالیها
- 1,406
- پسندها
- 16,473
- امتیازها
- 38,073
- مدالها
- 22
- سن
- 23
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #31
مادرش، الایژا پیش از هر کس دیگری واکنش نشان داد از سرجای خود برخاست و با قدمهایی محکم به طرف لوسی رفت مقابلش ایستاد و به چشمان او خیره شد لوسی هم با نگاهی آشفته و نگران به مادرش زل زده بود دستانش میلرزید اما توان حرف زدن نداشت
الایژا نگذاشت سکوت میانشان طولانی شود دستش را بلند کرد و بیآنکه کسی بتواند حرکت بعدی او را حدس بزند، وارد عمل شد سیلی محکمی که زیر گوش لوسی خواباند، نفس را در سینهها حبس کرد همزمان جک از سر جای خودش برخاست و آلینا با وحشت به طرف لوسی که چند قدم به عقب رفته بود دوید تا مانع افتادنش شود
الایژا معطل نکرد و با پرخاشگری گفت:
- ای بیچشم و رو! با اون عقل کوچیکت فک کردی تا کجا میتونی ما رو بازی بدی؟
اشک پر شده در چشمان دخترک روی گونههایش نشست و با صدایی لرزان گفت:
-...
الایژا نگذاشت سکوت میانشان طولانی شود دستش را بلند کرد و بیآنکه کسی بتواند حرکت بعدی او را حدس بزند، وارد عمل شد سیلی محکمی که زیر گوش لوسی خواباند، نفس را در سینهها حبس کرد همزمان جک از سر جای خودش برخاست و آلینا با وحشت به طرف لوسی که چند قدم به عقب رفته بود دوید تا مانع افتادنش شود
الایژا معطل نکرد و با پرخاشگری گفت:
- ای بیچشم و رو! با اون عقل کوچیکت فک کردی تا کجا میتونی ما رو بازی بدی؟
اشک پر شده در چشمان دخترک روی گونههایش نشست و با صدایی لرزان گفت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش