متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های آواز قوها | Zahra نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 1,209
  • کاربران تگ شده هیچ

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
در بنفشه‌های باغچه به دنبالت آمدم
پروانه‌ها گفتند که رفته‌ای
گفتند قلبت زیر خاک پژمرده است.
و اکنون اشک‌هایم بنفشه‌های باغچه را آبیاری می‌کنند.
کیانم، کدام جلادی توانسته سری که همیشه می‌بوسیدم را بالای دار بفرستد؟ رنج را در پینه‌ی انگشتانت ندیدند؟ غروب زودهنگام جوانی را در معصومیت نگاهت نشنیدند؟
و آدمی برای نشنیدن چشم‌های بی‌‌گناه باید نابیناتر از نابینایان باشد. باید در گوش‌ها و چشم‌هایش میخ فرو کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
اگر کسی مرا خواست بگویید رفته چشم‌های کیانش را تماشا کند. بگویید رفته در دلواپسی لمس دوباره‌ی دستانش جان واسپارد. بگویید رفته همان ناکجایی که کیانش را فرستادند. اصلاً بگویید رفته که هرگز برنگردد، مثل کیانش که دیگر به خانه بازنمی‌گردد.
امروز خوش‌عطری نرگس‌های کنار دریاچه یادآور شدند که تو دیگر هیچ رایحه‌ای را حس نمی‌کنی.
زخم روی زخم... .
حتی طبیعت هم می‌خواهد تو را یادآور شود.
روزهای نخست پنداشتم فقط در آسمان نقش چشمانت را می‌بینم، که با زمین مواجه شدم. تو را روی خاک هم دیدم. در عطر بهارنارنج حس کردم.
و در بهمن ماهی که چشمانت هرگز نمی‌بیند، بوسیدم.
کم‌کم در آینه هم جای چشمان خودم چشم‌های تو را دیدم. من شاهد جوشش خونت میان سنگلاخ‌ها بودم، پاره تنم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
تو را در پرواز چکاوک‌ها جویا شدم
در لبخند آفتابگردان لمس کردم
و بر داس ماه، بوسیدم.
از سد گاران بپرس، چقدر از حجمش اشک‌های من است.
منی که تن متلاشی‌شده‌ی پسر جسورم را آن جا پیدا کردم.
از خدا بپرس چقدر از سرخی شقایق‌هایش، خون ارشاد من است. از خدا بخواه چشم‌هایش را بر داس ماه ترسیم کند تا هر شب پشت پنجره به تماشایش بنشینم.
بگو صدایش را برایم در گلوی قوها بفرستد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
نرگس‌ها را جای چشم‌هایت بوسیدم.
میان لاله‌زار تو را جستجو کردم و همان جا به آرامی در سوگت جان واسپردم.
بر شاخسار و در کوهسار به دنبالت آمدم. قوهای دریاچه نوداد از رفتنت دادند. چکاوک‌ها دوباره نامت را نجوا کردند و به خاطرم آوردند جاودان شده‌ای.
نامت در حافظه‌ی تاریخ ثبت شده.
۲۷ شهریورها می‌آیند و می‌روند و او تا ابد ۲۳ ساله است. تا ابد قاب عکسش می‌خندد، برایش فرقی ندارد من در تماشایش چقدر بگریم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
ابرها نقش چشمانت را بر پیکر آسمان رسم می‌کنند. بار بعد که برای چیدن نرگس‌ها به دیدار دریاچه بیایم، قوها خواهند گفت که تو هرگز نرفته‌ای.
قدم‌هایت روی خاک جاودان شده، آوازت در گوش باد تا ابد می‌رقصد و فراموشی دروغی بیش نیست.
آلاله‌ها روزی از نو خواهند شکفت و لاله دیگر غمگین نیست. خاک تو را سخت در آغوش می‌گیرد مثل ما که یادت را به روحمان پیوند زده‌ایم. در مسیر زاگرس پونه‌های کوهی را می‌چینیم و فکر لبخندت از ذهنمان می‌گذرد. مشتمان را پر از خاک می‌کنیم و مبارزه‌ات دوباره زمین را می‌لرزاند.

- پایان
خدانگهدار
۰۱/۱۲/۴
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا