فال شب یلدا

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های چَمروش | فاطمه آماده نویسنده افتخاری انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Fateme Amade
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 1,883
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #11
***
پهنه‌ی آبی مازندران فریاد‌های خاموش می‌کشد.
مردم خفه در زیر انبوه تعب‌ها و او آرام‌آرام محو می‌شود. نقشه‌ی ایران هشدار می‌دهند از نابودی خزر و یک‌ایران خفته از داغ در بغل است.
آب‌ها می‌گریزند، موج‌ها نعره می‌زنند، دریا شیون می‌کند، خزر از شمال به جنوب می‌دود، پنچه‌های کشور شمالی او را می‌ترسانند، نمی‌خواهد تعلقی به آن داشته باشد. به دستانِ آلوده به خون روسی!
خزر تاج جنوب است، تاجی جنوبی که در فرق سر شمالی ایران می‌درخشد.
دستمال می‌رقصانند مازندرانی‌ها، کل می‌کشند و مالابیج بار می‌گذارند.
کاسپین دیگر نمی‌تواند اشک بریزد، باران می‌بارد اما گویی زمین کل آن را می‌بلعد.
کسی فکرش را هم نمی‌کرد روزی برسد که خزر برای پر شدن نیاز به اشک چشم داشته باشد. چشمه‌ای که خیلی وقت است از تاب...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #12
***
حیوانات قربانیانِ بی‌زبانِ سیاست. دنیا می‌گردد و به انسان‌ها می‌نمایاند که تنها مالک زمین آنها نیستند.
چهارپایی کوچک؛
بدنی نحیف با خال‌های کوچک،
چشم‌های صاف و زلال!
لقبی پیروز به خود گرفت، شد امید یک‌ایران.
مانند ایران جنگید تا زنده بماند، با لبخندش روح بخشید به سینه‌ها و با تب کردنش درد را روانه‌ی دل‌ها کرد.
پیروزی که نماد مبارزه و پیروزی بود تلف شد. مات شدند همه، قرار بر این نبود. دل‌ها ریش شد، فریادِ جگر سوز سر دادند اما دیر بود. پیروز قربانی شد. قربانی تصمیمات اشتباه. پیروز به قتل رسید، توسط سیاست. یوز ایرانی، سیاه گوش، گربه پالاس، فک خزری، لاکپشت پوزه عقابی، خرس سیاه لالین و... همه خطری چون پیروز در کمینشان است.
گویی حیوانات هم مانند مردم دوخته شده به یک‌ریسمان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #13
***
خواندن کتاب‌هایی که قبلا هزاربار توسط تمام اجزای بدن خوانده شده.
پیش روی بچه‌های این میهن صف کشیده‌اند. برای رسیدن به آرزوها، برای ایران و آینده باید خواند. چشم‌ها، مغز‌ها، دست‌ها، زبان‌ها و تمام رگ‌های بدنشان خستگی را فریاد می‌زند.
می‌خوانند با وجور سهیمه‌های ناعادلانه، می‌خوانند با وجود نبود امکانات، گوهر‌هایشان از دیدگامشان سرازیر می‌شود پیش روی ناعدالتی‌ها! مغزشان ایست می‌کند در مقابل اخبار و تیر خلاص را رتبه‌ می‌زند بر سینه‌هایشان.
نخبه می‌شوند، دانشجو می‌شوند، فرهیخته می‌شوند اما یک‌روز یک‌جا برای گرفتن حق پشت میله‌های زندان چشم به انتظار می‌نشینند.
شکنجه‌ را تا مغز استخوان به جان می‌خرند تا برای حق سینه چاک دهند. با این همه شجاعت باز پای ایران و مشکلاتش می‌مانند...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #14
***
آینده را طلوع فردا می‌دیدند؛ آینده‌ای که در پگاه رخ می‌نمایاند، آینده‌‌ای که با رویا بافته بودند.
هواپیمایی به مقصد اوکراین اوج می‌گرفت با مسافرانی پر از شور زیستن. آدم‌هایی فرهیخته و با اصالت.«کی‌یف» چشم انتظار رو به آسمان می‌نگریست‌. چهارسال گذشته، دیدگان کی‌یف هنوز هم خشکیده به آسمان است تا پذیرای میهمانانش باشد. اما شاهدشهر، شاهد کشته شدن 176سرنشین شد و میزبان مهمانانی ناخوانده که مقصدشان جای دیگری بود.
آسمان تاریک شاهدشهر به آنی از شراره‌های آتش، روز می‌شود، این آسمان دیگر نیازی به طلوع نداشت. قبل از طلوع دمیدن‌هایی بود که غروب کردند.
کمر ایران‌بانو خم و سینه‌اش از دیدن خون و اجساد تکه شده دریده شد. باز عشقی، باز شوری، باز زندگی، باز امیدی از این خاک دل‌کند و نابود شد...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #15
***
نالان از وضعیت پنهان
کدر شده در پس تاریخ، فریاد آدمک‌های رقصان!
لای کیف پولی کهنه، پر می‌زنند پشه‌هایی مزاحم.
سکه‌ای؟ اسکناسی؟ پولی؟
چیزی بیاورید تا حل کند مشکل را؛ تا بیاورد اندکی لبخند بر لبان این خاک را.
یکی کلیه‌اش را می‌دهد، دیگری تکه‌ای از کبدش را.
برای رهایی از جیب‌های خاک خورده باید جدا کرد عضو‌عضو از بدن‌ها را.
درب بیمارستان‌ را کاغذ‌ها خورده‌اند‌، کاغذهایی که چاپ شده از اهدای اعضای بدن.
مردم می‌خواهند زنده بمانند، می‌فروشند سهمی از جیگرشان را تا امیدی بیاورند برای خانواده و آینده‌شان.
آن‌ها می‌خواهند زنده بمانند، خودشان نشد عزیزانشان. می‌خواهند برای وطن ادامه دهند و این غم‌انگیز‌ترین راه زیستن است.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #16
***
لبخند روی لبان مترسک خشکیده‌ است‌. دقیقاً مثل زمین زیر پایش. پای مترسک در اعماق خاک ترک بسته و آب نخورده گیره زمین شده.
کشاورزی بیاورید تا زنده کند باغ را؛ بذری بیاورید تا بپاشند روی خاک؛ آبی بیاورید آب، تا جان دهد تا جان دهد تا جان دهد هستی را!
غمگین‌ترین مترسکه بی‌مصرفِ جهان، در زمینی خشکیده با افسردگی دست و پنجه نرم می‌کند.
گرمای سوزان را می‌بیند و قلب کاهی‌اش در معرض سوختن قرار می‌گیرد. او به این سوز قلبی‌ها عادت ندارد، آن هم در سرزمین حاصل‌خیران، در میدان ایرانیان. سیستان‌وبلوچستان قربانی کم آبی‌ها هنوز نفس دارد، هنوز هم همان مرزنشین دلیر‌ است. مترسک می‌ماند، او ساخته‌ی شجاعت بلوچ و مرزبان سیستانی است. او به این آسانی نمی‌شکند باید بماند تا روزی که دوباره آبادی را در...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #17
***
روزی زنده‌ رودی، زنده می‌کرد نصف جهان را و آباد می‌کرد قلب ایران زمین را. حال در روزگاری افسون شده؛ دست سرنوشت خروشش را خوابانده. سر به زیر افکنده، رودی پر آوازه و مصمم. آنگاه نیازمند شده به غرب و شرق به شمال و جنوب.
قطره‌ای از کارون، جرعه‌ای از دز، در تلاش است زنده بماند خشکیده رود جاودانه.
زاگرس و زردکوه در چهارمحال و بختیاری می‌خواهند بگریند، آنقدر اشک بریزند تا سرازیر شود بر شریان زاینده رود.
کاش زاینده رود آبی بزاید، کاش سی‌وسه‌پل با چشم ببیند و اصفهان با جان و دل حس کند که هنوز خون در رگ‌هایش در جریان است. مردم نصف‌جهان لب رود چمباتمه می‌زنند، هر یک با خود سطلی از گوهر‌ مژگان آورده‌اند تا روان شود باز نور دیده‌ی ایران.
دیده‌ها را باید داد برای نوردیده‌ی اصفهان.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #18
***
کوه‌ها قامت خم می‌کنند؛ می‌شکنند؛ ذوب می‌شوند، هر باری که جسمی با لباس‌های کوردی، کوله‌باری سنگین و قد خمیده از بالای صخره به پایین پرتاب می‌شود. کوهستان به زانو در می‌آید، دشتی پست می‌شود در برابر این تلف شدن‌ها. مرز به لرزه در می‌آید با صدای شلیک گلوله‌های نامردی، خونی داغ به ناحق رودی می‌شود، زمین سوراخ می‌کند گدازه‌ی روان شده.
کشت و کشتاری سترگ است این نادادگری. کار کو؟ زِهِشت کجاست؟ کولبری؟ برای یک‌لقمه نان؟
دستمزد بدهید. همین؟ کفاف یک‌روز را هم نمی‌هد.
در کرانه‌ی آذربایجان‌غربی، در فراسوی کردستان و ایلام و کناره‌های کرمانشاه ، ملتی ستاره‌ سوخته، با فروهری از ناسورهای عمیق در حال دست و پا زدن برای زیستن هستند. برای زیوِشی معمولی. مردمی با دنیایی از رنج، از نبردآزمایی، از...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #19
***
چهل‌و‌پنج‌سال می‌گذرد، حادثه‌ای سوزناک و استخوان سوز.
قتلی وحشیانه؛ داغی بی‌انتها، سینما رکس آبادان.
گوزن‌های روی پرده خبر از شومی می‌دادند. اما قلب‌های تپنده در حال تماشای فیلم بی‌خبرترین‌ها از حادثه‌ی غیر منتظره بودند.
انفجار، آتش، جیغ، شیون... .
شهر سینما‌ها حالا داشت لحظه‌های فیلم را زندگی می‌کرد.
صدای گلوله از بلندگوهای سینما به گوش می‌رسد. رسول و قدرت به گلوله بسته می‌شوند‌، انفجار‌ درخانه‌ی آنها بود اما شعله‌هایش تمام رکس را وحشیانه به چنگال گرفته بود. «۶۷۷» قلب تپنده جزغاله شدند؛ سوختند در داغی، داغ‌تر از مرداد. با دستانی رنجور به در مشت‌ می‌کوبند. پشت سر را می‌نگریستند و شعله‌های سرخ را در حال شتابان به سمت خود می‌دیدند. در را می‌کوبند و می‌کوبند. در قفل است؛ بوی گند...​
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Fateme Amade

Fateme Amade

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
16
 
ارسالی‌ها
2,830
پسندها
7,666
امتیازها
30,973
مدال‌ها
27
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #20
***
زنان هم‌پای مردان دویدند و دویدند؛
اما به مقصد آزادی نرسیدند که نرسیدند
این خلسه‌ی آزادی و رهایی که می‌گویند چیست؟
کجاست که هر چه در این مخروبه گشتند به مقصد نرسیدند؟
آبان‌ها و شهریور‌ها را گذر کردند، کبود و سوراخ شدند تنشان، آخ از تنشان... مجروح و زخمی اما قلبشان پر از امید و گلگی.
گوشی بدهید تا بشنود فریاد‌ها را، دستی بدهید تا یاری برساند درد‌ها را، جانی دوباره بدهید تا زندگی کنند نزیسته‌ها را.
ایران خورشید بی‌فروغِ خاورمیانه است. فرشش از خون، چهاردیوارش از درد و موزیکش شیون است. موهایی ابریشمی روزی طناب‌دار می‌شود بر گردن جلاد.
باید جنگید برای بال بسته‌ی ایران؛ برای وطن که نایی در بازو ندارد اما شجاعت از چشم جوانانش تیر می‌شود در چشم دشمن.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Fateme Amade
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا