- ارسالیها
- 1,620
- پسندها
- 21,598
- امتیازها
- 43,073
- مدالها
- 28
- سن
- 17
- نویسنده موضوع
- #21
***
ژینا، همخاک دورم!
از زندگی دل خوشی ندارم. کاش میشد ترکش کنم. بمانم که چه بشود؟ وقتی نمیتوانم جلوی مرگهای بیشمار تو را بگیرم بمانم چه بشود؟ اصلا ماندن من کدام آب را از آب میجنباند؟ من برای دستان خاموش تو که کمک را ندا میدادند چه توانستم کنم؟ برای چشمان پوشیده از خونَت که با نگاهی به درازای تاریخ ما را مینگریست چه کردم؟ برای غربت تو توانستم وطن شوم؟
ژینا، من از این پرسشهای بیشمار و نتوانستنهای بیشمارتر بیزارم.
دیگر از استخوانهای شکسته و چشمان کورمان هم تنها درد میتراود. امید راه خانه را گم کرده.
ژینا، همخاک دورم!
از زندگی دل خوشی ندارم. کاش میشد ترکش کنم. بمانم که چه بشود؟ وقتی نمیتوانم جلوی مرگهای بیشمار تو را بگیرم بمانم چه بشود؟ اصلا ماندن من کدام آب را از آب میجنباند؟ من برای دستان خاموش تو که کمک را ندا میدادند چه توانستم کنم؟ برای چشمان پوشیده از خونَت که با نگاهی به درازای تاریخ ما را مینگریست چه کردم؟ برای غربت تو توانستم وطن شوم؟
ژینا، من از این پرسشهای بیشمار و نتوانستنهای بیشمارتر بیزارم.
دیگر از استخوانهای شکسته و چشمان کورمان هم تنها درد میتراود. امید راه خانه را گم کرده.
آخرین ویرایش توسط مدیر