کامل شده مجموعه دلنوشته‌های تاکستان سرخ | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,094
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام ایران
عنوان: تاکستان سرخ
نویسنده: زهرا
تگ: منتخب
ویراستار: A.TAVAKOLI❁
IMG_20230815_221606_755.jpg
مقدمه:
توکاهای پر ترانه، ندا داده‌اند که تو هرگز نرفته‌ای. در سبد رهگذری که خورشید را حمل می‌کند و لبخند کودکی به لادن‌های باغچه، آشکار شده‌ای‌.
تو همچون خوشه‌‌ی انگوری از شاخسار به زمین می‌پاشی و تاکستان را آتش می‌زنی.
و این تاکستان، سرخ خون نداهای بی‌ندا و ترانه‌های به آتش کشیده است.
ندا، ای سرود آزادی بر بام خانه‌ها
تو هرگز زمین را ترک نکردی.


۰۲/۳/۳۰
۶:۱۰
برای ندا و چشم‌هایش.
 
آخرین ویرایش
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg








نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
این طنابی که بر گردن ما آویخته، نمی‌دانم دار مکافات است یا مجازات. و خونی که باید در شریانِ آدمی جریان می‌گرفت، نمی‌دانم چرا حالا کف خیابان‌ها سرریز شده است. سینه‌ای که قرار بود خانه‌ی قلب خویش باشد، اکنون آشیانه‌ی گلوله‌های بی‌پناه شده و این آسمان پُر است از ستاره‌های پرفروغ.
خونی که در چشمان تو چکید، تاکستان را به آتش کشیده اما دل‌های سنگدل را نه. ببین این صیادانی که در چکیدن خون تو نقش داشتند، چه داستان‌ها می‌سرایند.
و ببین تو، چگونه ندا می‌دهی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
در پنجره‌ی چشمان تو، کدام مرغ سحر نغمه‌ی آزادی می‌سراید؟ قطرات باران الفبای نامت را بر جاده‌های ابدیت نگاشته‌‌ و خیل نیلوفرهای پژمرده در باغچه پرپر می‌شوند.
اینان که ندا داده‌اند تو را، هر روز بیش و بیشتر می‌شوند و آیا خون آن‌قدری چشمانت را پوشانده که حتی تکثیر خود را نتوانی ببینی؟
خونی که از سینه‌ی تو چکید، امیرآباد تا بلوط‌های کردستان و جنگل‌های گیلان را پیمود و سرزمین را چو تاکستانی سرخ، به آتش کشید.
و این جاده‌ها پر است از انگورهای لگدکوب‌ شده‌ی تاکستان‌های آتش‌بار. اما هزار سال هم که بگذرد، چشمان تو تا ابدیت جاری‌ست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
مزار لاله‌پوشت ترانه‌ی مرگ بی‌گناهی در گله‌ی گرگ‌هاست. تبرداران، در انتظار ندایی که حق را ندا بدهد، نشسته‌اند. تو چو ارغوانی نازک‌خیال، می‌شکنی.
دیوان ایستاده‌اند، می‌خواهند ببینند حیات جاودانت چگونه به نیستی می‌رود؛ اما می‌بینند آواز نداهای این سرزمین، چگونه در گلبرگ‌های گل سرخ گلوی تو می‌روید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
هر تابش خورشید بر خاک لاله‌وار سرزمین ما، امضای قتل عام آلاله‌ای دیگر است.
آلاله‌ای که پیکرش وطن است و با رویای فردا می‌خوابد اما با کابوس مرگ بیدارش می‌کنند. و چشم‌بندی که با آن به پیشواز پروازگاهش می‌برندش. چشم‌بندی که سدی‌ست میان نگاه او و جلادش! نگاه او و آسمانی که زادگاه روحش بود و شاید دقایقی دیگر به همان جا باز می‌گشت. گویا از تمام این خاک فقط یک وجبش سهم اوست. آن هم برای دفن پیکر بی‌جانش، که به دار کشیدنش، اعدام عدالت است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
خوشه‌های کبود انگور، بر جاده‌ها‌ی ابدیت خون به پا کرده‌اند.
و تاک‌های عصیان‌گر، به سوگ خوشه‌هایشان نشسته‌اند. همه شنیده‌اند، ندای تو را از آن سوی تاکستان‌های سرخ. همه ایستاده‌اند، برای ایستادگی تو.
اما این کاغذهای سپید باد آورده، که هر چهار سال می‌آیند، چرا هنوز با انگشتان بریده‌ی ما رنگ می‌گیرند؟ چرا به احترام تو بی‌رنگ نمی‌مانند؟ اینان کیستند که ندایت را شنیده‌اند، چشم‌هایت را دیده‌اند اما هنوز نایستاده‌اند؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
دایره‌‌ی شکفتن دایر شده در قلبِ آن که نهراسد و من، ز ترس ترسیده‌ام. چشمانم را از امانِ ساچمه‌های سیستماتیک پوشانده‌ام. این بیم چیست که ریشه‌اش از درخت بید محکم‌تر است؟ این وجودیت آدمی چیست که برای حفظش چنین بال بال می‌زند، اما نمی‌بیند خیل آرزوهای سر بریده‌ای را که پرپر می‌زنند؟
تاک‌ها در لاله‌ی چشمان تو، می‌رویند.
و این تن را به وطن بدل می‌کنند.
تو ندا می‌شوی، در گلوی او که می‌خواهد آزادی را ندا دهد.
و نفرین به دلی که دلیر نباشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
تو ترانه‌ای بودی که ننواخته، آتش زده شد. تو می‌سوزی و شعله‌های تنت، روشنایی می‌شود برای آینده‌ای که دستان شما آجرهایش را چیده است.
ای ترانه‌ی بی‌ندای من! فراموشی چه لغت مهجوری‌ست در برابر تو و چشمان معصومت، و عشق چقدر بی‌نهایت است برای توصیف آن چه که بودی.
و ما هنوز می‌نویسیم که ترانه‌ها تمام نمی‌شوند. آوازهایشان در گلوی قوها و دستان آن نوازنده‌ای که می‌خواهد خون را بنوازد، پایان ندارند.
ای ترانه‌ی پیروزی، خواندن تو تمام نمی‌شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

سرپرست بازنشسته ادبیات + نویسنده ادبیات
نویسنده ادبیات
تاریخ ثبت‌نام
20/8/20
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,595
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
سطح
30
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
ای که چشمانت گواه وجود دیوان و ددان در سرزمینمان است. خون تو از چه پی گرفته، که جوشش آن تمام نمی‌شود؟ چو لاله‌ای نازک، تن سخت سنگلاخ‌ها را می‌شکافد و می‌روید. ندای تو از جنس کدام صداست، که زنگ آن ناشنوا را هم شنوا می‌کند؟
خونی که در نگاه تو جوانه زد، تاکستان را سرخ‌تر از تمام آتشکده‌ها کرده و دریاها با وجود زخم خون‌افشان پیکرت، بی‌نیاز از آب‌اند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا