متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های تاکستان سرخ | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,179
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
از شاخ و شاخسار تاک‌ها، خون می‌چکد.
جاده‌ها سرخ‌تر از چشمانت در روزِ به تیر بستنت شده و گلوی گنجشکان پر از ندای توست.
دیروز که چشم تو به من نگریست، هرگز آنِ گذشته‌ نشدم. کسی درونم چو پیکرت به تیر بسته شد.
تو خورشیدی شدی در آسمان‌ و دیگر هیچ خیابانی، از آفتابت دریغ نیست.
دیگر هیچ شبی، از نور تو گریز ندارد.
ستاره‌ای شدی، خورشید، ماه و تابش تو را پایانی نیست.
آن روز که چشم تو مرا نگریست، تاکستانی شدم غرق در آتش سرخ خون تو.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
من آن تاکستانم، خورشید را در من دار زده‌اند و خلقی به تماشای اعدامِ آفتاب نشسته‌.
پر از جنون سایه‌های گریزانم و تاک‌های زودمیرا را در من تبر زده‌اند. جای خون، از تنه‌شان جنون می‌تراود.
و چشم‌های سرخ تو دوباره در حافظه‌مان زنده می‌شود.
یادمان مانده آن روز، که چشمانت نومید و شاید لبریزِ امید، ما را نگریست. یادمان مانده خلقی در تماشای آفتابی که از پیکرت افشان بود، گریست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
بیست و شش آتش‌نامه، برای تو که بیست و شش ساله بودی.
برای تو که سهمت از زیستن تنها بیست و شش سال بود.
برای تو که سهمت از جوانی، آواز خواندن، عاشق شدن، رقصیدن، لمس برف و باران و تمام این‌ها تنها بیست و شش سال بود.
برای تو که آواز می‌خواندی، می‌خواستی عکاسی بیاموزی، لب‌هایت پر از لبخند بود، پاهایت پر از شوق پرواز، دستانت پر از حرکات ظریف رقص‌هایت.
برای تو که در سال‌‌‌های جوانی زمانی که آرزوی داشتن فرزندی در دلت می‌شکفت، تیرباران شدی.
برای تو که سرباز نبودی، اما جنگیدی.
برای تو که گناهکار نبودی، اما به گناه مجازات شدی.
تا روز عدالت برای چشمانت، این تاکستان پر از عصیان و درد وجود توست.
و آن روز که چشمان سرخت ما را نگریست، تمام عمرمان را گریستیم.

پایان
خدانگهدار...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #24
1009754_86d085bae85c5e6df4dcffb155f1cadd (1).png
 
امضا : HAKIMEH.MZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا