متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های انارستان | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 1,403
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
تو دستان رنجی، دستان کار!
بال‌های شکسته و زخمین فرشته‌ی عدالتی.
در کدام شب غروب کردی که چنین دست نیافتنی و گمراهی؟
برزگر را در آن پگاه شوم شهریور، به جوخه‌ی دار بستند.
او را در انقلاب کبیر فرانسه، سوار ارابه‌ای کردند که به میدان گیوتین می‌رود.
او را در شهریور ۵۷ میدان ژاله، به تیر بستند.
برزگر را در تمام تاریخ‌ها کشتند.
و نقطه‌‌ی سیاه و ننگ این تاریخ گسترده‌تر شد.
 
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
در این انارستان موهوم
ردیف قبرها بی‌پایان‌اند و
گور‌کن‌ها خسته.
تنها کسی که خوشحال است آن گلفروشی‌ست که کنار گورستان گل می‌فروشد.
برزگر پر از گناهان ناکرده‌ست.
اطرافش را دستانی احاطه کرده که برای گردنش طناب می‌بافند.
آنان که روزی دوست و برادر بودند، اکنون تماشاگران نمایش اعدام برزگرند.
و او که چارپایه را لگد می‌زند منجی عدالت است و وای بر عدالتی که منجی‌اش تو باشی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
برزگر به دنبال حقش از زندگی بود.
می‌خواست بداند فلسفه‌ی نان چیست.
چرا هر که دنبالش رفته را یا به تیر بستند یا دار زدند؟
چرا شهر پر از هیاهوی مردمانی‌ست تهی‌دست؟ آنان که در زمین‌هایشان ترس می‌کارند و درو می‌کنند.
برزگر نمی‌توانست همانند آن‌ها باشد.
او قصه‌های شاهنامه را می‌دانست.
زمزمه‌هایش پر از تصنیف مرغ سحر بود که می‌خواند «نغمه‌ی آزادی نوع بشر سرا¹»
برزگر در سینه، دلی داشت شجاع‌تر از ویلیام والاس².
او روزی بند کفش‌هایش را گره زد، خبر نداشت از آنی که طناب دار را گره می‌زند. پیراهنش را پوشید. چه می‌دانست از او که پیرهن جلادی‌اش را به تن کرده؟ برزگر در خیابان رفت، جلاد نیز به خیابان آمد.
برزگر را بردند.
برزگر را کشتند.
آنان که زمزمه‌هایشان پر از آیات آسمان بود،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #24
***
هیچ طناب داری بر گردن خورشید اثر نگذاشته.
هیچ تیری نتوانسته ستاره‌ها را بکشد.
هیچ ساچمه‌ای چشم آسمان را کور نکرده.
هیچ زندانی، ماه را محبوس نکرده.
و مگر تو چیزی به جز خورشید و ماه و ستاره و آسمان بودی؟
برزگر در سرزمینی بسیار دورتر در مکانی که جای زنان سیاه‌پوش و مردان سبزپوش پر از مردمانی از هر رنگ باشد، هرگز در هیچ صبحی اعدام نشد.
او در سرزمینی بسیار دورتر، با نانی در دستان ویران خویش، آوازهایی می‌خواند وارث عشق و میهن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #25
***
صبح از کدام آسمان می‌تراود؟ بگو زیر سقفش خانه کنیم. ما از شهری می‌آییم که شب‌هایش طولانی‌تر از شاهنامه و صبح‌‌هایش کوتاه‌تر از قد عدالت است.
ما را ز چه می‌هراسانید؟ از گلوله‌هایی که بارها بر پیکرمان فرود آمده یا طنابی که از لحظه‌ی تولد گردنمان را فشرده و سایه‌اش چو ماه به دنبالمان است؟
ما از نسل نویدانی هستیم که به دنبال نان، قربانی پیکر مجروح آزادی شدند.
ما سرخ‌تر از خون در چشم ندا، می‌میریم.
سبزتر از لاله‌های آبان، می‌روییم.
بی‌پایانیم، چو قصه‌هایی که هرگز آغاز نشدند‌.

۰۲/۵/۳۰
پایان
خدانگهدار
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,922
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #26
1009754_86d085bae85c5e6df4dcffb155f1cadd.png
 
امضا : HAKIMEH.MZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا