فال شب یلدا

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های ژینا | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 1,565
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
ژینا، صبح شب‌های دراز، صلح سرزمین‌های جنگ، تو همراه آفتاب به خواب یاس‌ها می‌تابی و زمین را از نور خود سرشار می‌سازی. مثل نشانی از امید در خیابان‌ها گم می‌شوی.
مثل ندایی از آزادی در صدایی آگاه، پیدا می‌شوی.
ژینا، پس از اینکه مشتی خاک از سرزمینت شدی، هر بارانی که زد بوی خون تو پیچید.
و هر شعر، سوگنامه‌ای برای تو بود.
من زبان آسمان را می‌دانم. الفبای ستاره‌ها را می‌خوانم. تمامشان ندایت داده‌اند و تو آرمیده‌ای.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
ژینا، ریشه‌ی خاکم!
نام تو سبزتر از سرو و سپیدار، در سرزمینت ریشه کرده و جوانه‌های نازکش بی‌انتهایند. پس از مرگت، هر آفتابگردانی که رویید صدایت را تاباند. تمام نغمه‌ها تو را می‌خواندند و هر برکه‌ای تصویرت را انعکاس می‌داد.
تو مفهوم زندگی را در دستان روشن خویش داشتی اما از این لغت ویران «زندگی» جز مرگ نصیبت نشد.
تمام صداها به ندایی از نام تو می‌آغازند و جهان سرشار از حضور جاودان توست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
ژینا، مثل قاصدک به دست باد یا آفتاب در شب، دور می‌شوی.
اما من تو را نزدیک‌تر از استخوان به پوست، احساس می‌کنم. انگار در رودخانه‌ها جاری‌ هستی، در خاک سرشاری و کنار هر دار و درخت، سبز می‌شوی‌.
ژینا، شاخه‌ی بهارم، مرگ تو بی‌پایان‌تر از هر قصه‌ای ادامه می‌یابد. و سکوت ما از آب روان جاری‌تر است. تو را در هر تاریخ، با نام‌ها و روش‌های گوناگون تیرباران می‌کنند و هیچکس نمی‌فهمد خونی که از پیکرت جاری‌ست، خون وطن است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
ژینا، ساقه‌ی امیدم!
کاش در زمینی که از وجود تو خالی‌ست، چو باران به خاک می‌ریختم. یا مثل آدم برفی در تابستان، آب می‌شدم.
از حمل این کالبد سنگین خسته‌ام. وجود داشتن در زمینی که مدام تو را نقض می‌کند، دشوارترین است.
انگار سنگینی دماوند را بر شانه‌ی خود حس می‌کنم و آب‌های خزر، در چشمانم جزر و مد می‌گیرند.
ژینا، آفتاب را چو کبوتری سپیدبال، میان انگشتانم نوازش می‌کنم. ستاره را در لیوانم می‌ریزم که تاریک‌خانه‌ام را روشن کند. و خورشید را در گلدانم می‌کارم تا سبز شود‌؛ اما او هم در دستان من می‌میرد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
ژینا پایان قصه‌ام، آغاز غصه‌ام‌.
تو از خاطر من نمی‌روی‌. مثل ابر از آسمان و نور از خورشید، تو از من دور نمی‌شوی‌.
انگار از زمان تولد، پیش از زبان مادری حروف نام تو را آموخته‌ام که صدا زدنت این چنین بی‌تکرار است برایم.
ژینا، پنجره‌ی صبحم، ماهتاب شبم.
هزار باره در سوگ سرخ تو مرده‌ام، اما کسی مرا دفن نمی‌کند. کسی دستان خاموشم را به ندای خاک نمی‌سپارد.
مهم نیست من و تو هم‌خون نیستیم یا حتی تا به حال یک‌دیگر را ملاقات نکرده و در آغوش نگرفتیم؛
مهم این است من و تو هم‌خاکیم و من برای تو جان هم بدهم باز ناچیز است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
ژینا، نوید روزهای روشنم.
فکر نکن فاصله ما را از هم دور می‌کند. من تو را مثل تپش قلب، در سینه‌ی خود حس می‌کنم. مثل خون زیر پوستم و مانند روح در کالبدم. تو در کابوس‌های من رویا می‌شوی. در خارستانم چو شاخه‌ای یاسِ بلند می‌رویی. در تاریکی‌هایم، مثل نور می‌تابی و در خاموشی دستانم، تو خورشید می‌شوی.
ژینا، ندای صبح‌های بلندم.
تو در حافظه‌ی تمام خیابان‌ها، جاودان شده‌ای و فراموش نمی‌شوی.
و فراموش نمی‌شوی؛ انگار هرگز زندگی‌ای پیش از تو وجود نداشته.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
ژینا، بارانِ فصل‌های خشکسالی‌ام!
زندگیِ پیش از تو را به یاد ندارم. من از نگاه تو آغاز شدم، از دستان تو سرازیر شدم؛ پیش از تو وطن را مشتی خاک می‌دیدم. مرگ تو، عشق را یادم داد. جان دادن برای هم‌خاکی را به من آموخت که تنها ارتباطمان با هم مرزهای جغرافیا بود.
ژینا، من در آغوش کشیدن را از دستان تو آموختم. گریستن را در سوگ تو فهمیدم. زندگی را، در مرگ تو دانستم.
ژینا، حیات دوباره‌ام!
چقدر از دست دادنت بی‌پایان است. جسد گل‌ها در باغچه پرپر می‌شود و قیچی باغبان، آلت قتاله است.
چشم‌های ما اما، تنها شاهد جنایت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
ژینا، ستاره‌ی صبحم!
تو هزارانی برای من. هزاران ندا که در خیابان با نگاه‌هایی جاودان به تیر بسته شدند. هزاران نوید که با امیدهای سرشار در دستان سختِ طناب‌دار، جان دادند.
مرگ تو را من از حفظم. از همان روزهای خرداد که گلوله‌های نابه‌‌هنگامِ بی‌خردان سر و سینه‌ات را نشانه می‌رفتند تا سردترین روزهای آبان، که برف‌ها سرخ‌پوشِ خون تو بودند.
ژینا، خورشید شبم!
گنجشک‌های سحرخیز نغمه‌هایشان از نام تو پر شده و لاله‌های شب‌خیز به یادت می‌گریند. این آسمان بی‌امتداد، در سوگ توست که پیراهن شب از تن در نمی‌آورد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
ژینا، امیدِ روزهای در راهم!
تو از کدام خاک می‌آیی که چنین آراسته به نور خورشیدی؟ انگار آفتاب میان انگشتان تو می‌تابد. ماه از پنجره‌ی چشمان تو می‌درخشد و پرستوها روی شاخه‌های ترد موهایت آواز می‌سرایند.
تو آبی‌تر از اشک‌های ما، در آسمان می‌تپی. ایستاده‌تر از درختان کاج بر می‌خیزی و چو نسیمی بهاری، در هر شاخ و شاخسار می‌شکنی.
ژینا، عمر ناتمامم!
خون تو بوی خاکم را می‌داد. بوی آن طناب بلند دار، که مرا در آغوش مرگ می‌راند‌. بوی آن گلوله‌ای که از گلویم پایین می‌رفت. بوی آن چارپایه‌ای که زیر پایم خالی میشد. خون تو، بوی تمام مرگ‌هایم را داشت.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
ژینا، پنجره‌ی روشنایی‌ام!
به کجا گریزم که از این سوگ رها شوم؟ به کدام گوشه‌ی این شب‌های نجواگر پناه ببرم، که دیگر تاریکی مرا در خود فرو نپوشاند؟
ژینا می‌دانی، اگر غم‌ها ستاره بود، از آسمان ما نور می‌چکید. اما دردا که رنج‌های ما جوانانی می‌شود با گلوله‌ای نابه‌هنگام در سینه و رد طناب‌های سرخ بر گردن، زیر خاک. دردا که دستان کوتاه نور به آغوش سرزمین ما نمی‌رسد.
این‌جا کسی خورشید را نمی‌شناسد. کسی گذرش به آفتاب نمیفتد. ما همه گوش سپار این شب‌های نجواگریم که برای مردنمان لالایی‌ می‌خواند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا