متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های شرقی غمگین | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,514
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #11
***
میلاد، نخستین شرقی خشمگین
میلادِ خواهر، دیوارهای جدایی میان من و تو فاصله‌ی بسیار انداختند. تو آن‌جا درون قفس محبوسی و من این جا بیرونش. سحرگاه‌ها از بیم آویخته شدنت خواب به چشم ندارم. اما دل خوشم به نفس کشیدنت و هراسانم از قطع شدن این نفس‌ها‌. در خیابان‌ بی‌هدف قدم می‌زنم و نمی‌دانم کدام مقصد را پیش بگیرم که به تو برسم. دوری از تو ناعادلانه‌ترین مجازاتی بود که میشد به آن محکوم شوم. عکس‌هایت را بغل می‌گیرم، امیدوار از این که روز آزادی‌ات خودت در آغوشمی. کاش زیر خاک بودم اما از تو دور نمی‌شدم. دیوارهای خانه هم دلتنگ بودنت شده‌اند.
بی‌قرارم، با این دار بی‌تابی چه کنم؟ با دار مرگ، دور گردن تو چه کنم؟ با اضطراب سحرگاه‌ها چه کنم؟ کاش قامتی به بلندی آسمان داشتی که قدِ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #12
***
مهرداد، نهمین شرقی غمگین
سرباز میهن، مهرداد عزیزم، این را در حالی برای تو می‌نویسم که در اقیانوس دلتنگی مستغرقم. پاره سنگ‌ها که یادگارهای به جا مانده از تو محسوب می‌شوند را چنگ می‌زنم تا زنده بمانم و غرق نشوم. بگذار قاب عکست را کمی سفت‌تر بغل کنم، شاید آغوشت را حس کردم. نه مهرداد، نمی‌شود. هیچ چیز جای خالی بودنت را پر نمی‌کند. مادر انگار لغتی جز نام تو نیاموخته. سه سال است جز مهرداد کلامی به زبان نمی‌آورد. گاهی که در رودخانه‌ی اشک‌ها شناورم، تلفن را برمی‌دارم، شماره‌ات را می‌گیرم و همان لحظه به یاد می‌آورم دلیل غمم نبودن تو است؛ درد بیشتر می‌شود. گویا جای خاک، از زخم آفریده شده‌ام.
سه سال گذشته، پس چرا عادت نکرده‌ام به نبودنت؟ نه مهرداد، عادت نمی‌کنم چون من زندگی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #13
***
امین، دهمین شرقی غمگین
اَمینم، شمع‌ها برایت می‌گریند، خاک سوگواری می‌کند و رخت‌ها سیاه شده‌اند. قرار بود امروز، روز تولدت باشد. کنارم بنشینی، بخندی... امین، چند روز است که خنده‌هایت را زیر خاک دفن کرده‌ام؟ زادروزت، قرار نبود روز سوگواری ما باشد برادر. قرار نبود مامان دیگر تو را نداشته باشد و من خیال به آغوش گرفتنت را همان جا کنارت، زیر خاک دفن کنم. کاش نرگس‌ها جای سنگ مزارت، میان انگشتانت می‌نشستند و کاش ما این چنین نیازمند داشتنت نبودیم. مردی کنارم می‌ایستد و می‌گوید، امینتان قهرمان یک ملّت است. زنی می‌گوید استخوان‌های او با خاک ایران یکسان شده و امین‌های فراوانی خواهد رویید. این واژه‌ها را مثل مسکن هر شب استفاده می‌کنم تا کمی تسکین شود بر دردم. دستانم را روی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #14
***
حنانه، یازدهمین شرقی غمگین
رخت سفیدی که قرار بود برای عروسی‌ات بپوشی، برای عزایت سیاه شد. حنانه‌ام، تو که تا دیروز می‌رقصیدی پس چه شده که اکنون صد روز است زیر خاک دراز کشیده‌ای؟ خواهرم، اگر می‌دانستم پارسال آخرین زادروزت بوده، کمی سفت‌تر بغلت می‌کردم‌. تو را در شلیک ظلم به تن بی‌گناه از دست دادم. مادر قرار نبود سوگوار جوانی و آرزوهای پر پرشده‌ات باشد. پدر قرار نبود دختر جوانش را به خاک بسپرد و من... خواهر، من هم قرار نبود بی‌تو ادامه دهم‌. تو گلوله خوردی و در زیر خاک جا گرفتی، ما چه بگوییم که با گلوله‌های جا گرفته در تنمان باید ادامه دهیم؟ قرار بود عروس خانه خودمان باشی نه تمام ایران. اما اشکالی ندارد، تو اکنون عروس خانه‌ای شدی که سقفش آسمان است و آغوشش برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #15
***
محمدمهدی، دوازدهمین شرقی غمگین
در انتظار زندگی غروب کردی و من، در کوتاهی دیوار عدالت از دست دادمت. بر شاخه‌های فرسوده‌ی درخت بید غروب کردی، در حالی که برای دیدار دوباره‌ی چشمانت له‌له می‌زدیم. می‌گویند سیاه‌نمایی نکن، همه چیز عادی‌ست. عزیزم پس چرا خاک گور را از پیراهنت نمی‌تکانی؟ چرا برنمی‌خیزی؟ چرا ما را در حسرت دوباره چشمانت میان سرزمین شیر و خورشید رها کردی؟ به من بگو زیبایی این خورشید زمانی که چشمان تو نگاهش نمی‌کند چیست؟ زیبایی این خاک وقتی گام‌های تو لمسش نمی‌کند چیست؟ اصلا خوبی جهانی که تو را نداشت چه بود؟ مهدی قشنگم، دردانه‌ی خواهر، به چشم‌هایت که زیباترین پدیده‌ی آفاق بود می‌نگرم و می‌پرسم این چشم‌ها زیر خاک‌اند؟ من خنده‌های دلربایت را خاک کرده‌ام یکی یک...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #16
***
عرفان، سیزدهمین شرقی غمگین
برایت می‌نویسم و کاغذ، آتش می‌گیرد از سوز واژه‌ها. مامان هم می‌گرید از درد نبودنت. من هم... گوشه‌ی خانه‌ شاهد یک تراژدی هستم. تراژدیِ دور شدن مادر از فرزند و مرثیه‌هایی که در سوگ نبودنت سراییده می‌شود. اکنون قاب عکسی چوبی شده‌ای در آغوشمان و خانه پر شده از نبودنت. خیابان‌های شهر را همه یاد تو پر کرده و قلبمان را هم عشق به تو.
همه چیز چقدر عرفان شده. گویا همه جا حک شده‌ای؛ نامت روی مشت‌ مبارزان و یادت در قلب آنانی که فراموش نمی‌کنند. این حصار جدایی میان من و تو حاصل دستان کدام دژخیمی‌ست؟ یعنی شب‌ها که پلک بر هم می‌گذارد، نقش چشمان تو جلوی چشمانش نمی‌آید؟ کودکش را که در آغوش می‌گیرد، به این که کودک دیگری را از آغوش مادرش دور کرده فکر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #17
***
فروغ، چهاردهمین شرقی غمگین
فروغم، روشنایی آسمانم، امروز که سالروز نبودنت است بیش از هر روز دیگری تو را یادم می‌آورد. بیش از هر روز دیگری اصرار دارد بگوید بی‌فروغ‌ترین خلق زمینم. غوطه‌ور در تاریکی و غمگین‌تر از خودکشی دسته جمعی نهنگ‌ها. سوگوارتر از مادران این سرزمین که نه، اما به قدر خودم سوگوار و خشمگین مثل انتقام خون بی‌گناه. وصف حالم را میان چکامه‌هایت جستجو می‌کنم. برای پیدا کردن خودم میان شعرهایت کوچ می‌کنم. قلمت را به یاد می‌آورم که بوی خاک و باران می‌داد اما خودت... همیشه بوی اشک می‌دادی، گویا ساعت‌ها میان اقیانوس گریسته‌ای. پری کوچولوی غمگینم، نبودنت چقدر عادی نیست. پس از سالیان سال، هنوز هم غیر عادی‌ترین پدیده‌ی ادبیات است. مثل شاعری که در وجودش عشق...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #18
***
محمد، پانزدهمین شرقی غمگین
محمدم، جان خواهر، سهم تو از روز عشق گلوله‌ای میان پیشانی‌ات بود و سهم من... شاخه گلی بر مزارت. امروز، نبودنت سیزده ساله شد و باورم نمی‌شود این همه سال را بدون تو گذراندم. مثل ماهی‌ای شده‌ام که سیزده سال به دور از آب زیسته. عزیز خواهر، گویا منِ بدون تو دگر من نبود. انسانی بود که در خیالش سیزده سال را با تو زیست و هر بار که به خودش آمد قاب عکست یادآور شد که رفته‌ای. با گلوله‌ای در پیشانی زمین را ترک کرده‌ای و من چقدر با رفتنت کنار نیامده‌ام. زمینی که ترک کرده‌ای پر شده از خون تو و من کِی گلوله‌ی جا گرفته در پیشانی‌ات را پس خواهم گرفت؟ سیزده سال پیش در چنین روزی خانه را به مقصد هرگز بازنگشتن ترک کردی و حسرت داشتنت به دلمان ماند. حسرت آغوش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #19
***
ناهید، دومین شرقی خشمگین
مامان ناهیدم، امروز کیک تولدت را می‌آورم، شمع‌ها را روشن می‌کنم اما کسی نیست فوت کند. خانه چقدر سوت و کور است. تو نیستی، پدر نیست، پویای عزیزم نیست. هر چند پس از رفتن پویا هیچ تولدی برای تو مبارک نشد اما امروز جایتان در آغوشم بیشتر خالی‌ست. سایه‌ی کدام جلادی این چنین ما را از هم جدا کرد؟ روز عشق است و هدیه‌ی من گویا دوری از شما. مامان جانم، روزی سخت هم را در آغوش خواهیم گرفت، در سوگ پویا کمی خواهیم گریست اما استوارتر از همیشه کنار هم ادامه می‌دهیم. همان طور که بهمان آموختی، جسور و قوی. خاطرات را مرور می‌کنم. مرور خاطرات تنها تسکین درد نبودنتان است. صدای شاد پویا، لبخندهای تو که سه سال است از یاد برده‌ام و پدر... چقدر دلم برایتان تنگ شده...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #20
***
کیان، شانزدهمین شرقی غمگین
کیانم، کیان قشنگ خواهر، درست چهل روز از به صلیب کشیده شدن جان من می‌گذرد. چهل روز شده که مثل لحظه‌ی آویخته شدنت میان زمین و آسمان معلقم. و باید بیاموزم که از این لحظه به بعد را با عکس‌هایت سر کنم؛ هر گاه دلتنگت شدم جای تنت، قاب عکسی چوبی را بغل بگیرم. باید به خیلی چیزها عادت کنم. نشنیدن صدایت، ندیدن چشمانت و هزار درد دیگر که من از آن‌ها زاده شده‌ام‌. خواهر بمیرد برای صدایت. برای چشم‌هایت که مثل ستاره‌های ونگوگ بود، حتی زیباتر. چند روز دیگر زادروزت است، قرار بود چهل ساله شوی عزیز دلم. کیانِ جانم، خواهر بمیرد برای اسفندی که چشمانت ندید. من هیچ چیز را به اندازه دوباره دیدنت که نه، دوباره داشتنت نمی‌خواهم. این جهان هیچ چیز را به اندازه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا