- ارسالیها
- 2,399
- پسندها
- 20,101
- امتیازها
- 46,373
- مدالها
- 42
- سن
- 15
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #81
سرم را پایین میاندازم و خیره به کاشیهای سفید، وارد اورژانس میشوم، اما ساشا را به بخشی دیگر منتقل کرده بودند.
مجبور میشوم از پلههای گرانیتی بالا بروم و از پرستاری که داشت خمیازه میکشید بپرسم:
- ببخشید خانم، اتاق ١١٣ کجاست؟
با دستی که تخته شاسی سفیدی گرفته بود، به راهروی سمت راست اشاره میکند.
- همراه دیگهای که ندارن؟
جوابش را نمیدهم و به سمت راهرویی میروم که اشاره کرده بود.
شمارۀ درهای آبی را میخوانم و بعد از پیدا کردن ١١٣، وارد اتاق ساشا میشوم.
با چشمهایی نیمهباز به در خیره بود، انگار منتظرم مانده بود.
نگاهی به لبهای باریکش میاندازم، گوشۀ چپ لبش کج شده بود، اما نهآنقدر زیاد.
دستهای لرزانش را دور میلۀ کنار تختش حلقه میکند و سعی میکند بلند شود که سریع به...
مجبور میشوم از پلههای گرانیتی بالا بروم و از پرستاری که داشت خمیازه میکشید بپرسم:
- ببخشید خانم، اتاق ١١٣ کجاست؟
با دستی که تخته شاسی سفیدی گرفته بود، به راهروی سمت راست اشاره میکند.
- همراه دیگهای که ندارن؟
جوابش را نمیدهم و به سمت راهرویی میروم که اشاره کرده بود.
شمارۀ درهای آبی را میخوانم و بعد از پیدا کردن ١١٣، وارد اتاق ساشا میشوم.
با چشمهایی نیمهباز به در خیره بود، انگار منتظرم مانده بود.
نگاهی به لبهای باریکش میاندازم، گوشۀ چپ لبش کج شده بود، اما نهآنقدر زیاد.
دستهای لرزانش را دور میلۀ کنار تختش حلقه میکند و سعی میکند بلند شود که سریع به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.