نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های کاسپین | Zahra کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ZahraRezai
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 22
  • بازدیدها 446

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
به نام خالق شبنم و باران
نام اثر: کاسپین
نام نویسنده‌: زهرا
مقدمه:
کاسپین، یادداشت‌هایم را به تو می‌سپارم. همه‌شان رازی بماند میان ما. سفیدی کاغذ را در آبیِ دریاچه حل کن. کلماتم را به گوش اویی بسپار که بر لبه‌ی تیغ ظلم از دستش دادم.
کاسپین، در این سوگ جانکاه تو تنها پناه منی، گوش کن به غم‌هایم که آدرس پایان را از خاطر برده‌اند.
مرا به آغوش بگیر و در خود غرق کن. بگذار مستغرق شوم؛ چرا که در سرزمین ما یکی در خون غرق می‌شود دیگری در آب.
به تو خواهم گفت سرزمین من کجاست، اکنون پذیرای مهمان جدیدت باش.


آغاز این دلنوشته خودخواسته با زادروز عزیزی به نام محسن و جشن اسفندگان یکی شد.
پس می‌نویسم به یادِ او
به مقصد کاسپین.
۰۱/۱۲/۵
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg







نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
غمگین‌ترین مهمان دریاچه‌ات

اگر زخم‌ها گیاه می‌بودند تن و روح من باغ بود. کاسپین، دردهایم را با انگشت نمی‌توان شمرد. با ماهی‌های دریایت شمردنی‌اند.
امروز روز تولدش بود. حق او از جوانی زیر خاک خفتن نبود. او باید دستان مرا سفت می‌گرفت و با هم مسیر دشت‌ها را طی می‌کردیم. آلاله‌های کوهی می‌چیدیم و تو، آواز خنده‌هایمان را به آسمان می‌رساندی. کاسپین، سهم من از جوانی غرق شدن در پناه دریا نبود.
 
آخرین ویرایش

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #4
او زیر آب هم می‌تواند گریه کند

کاسپین، من به این خیال به آغوش تو پناه بردم که دیگر اشک‌ها پایان می‌گیرند، اما گریه‌های من که هنوز آدرس پایان را بلد نیستند. چطور می‌شود که انسان‌ها زیر آب هم می‌توانند بگریند؟ عادی‌ست یا من زیادی غمگینم؟ کاسپین، نقش چشم‌هایش مرا آزار می‌دهد، جادوی فراموشی بلد نیستی که در گوش‌هایم بخوانی؟ می‌خواهم روی هم قرار گرفتن پلک‌هایش را از خاطر ببرم. می‌خواهم فراموش کنم که او دیگر هرگز مرا نگاه نخواهد کرد.
کاسپین، امروز روز تولدش بود. هیچ غم این جمله را می‌دانی؟!
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #5
او غمگین‌ترین ماهی دریای تو است

کاسپین در سرزمین من جوانان زودتر از خورشید غروب می‌کنند. من از آن گوشه‌ی فراموش‌شده‌ی خاک خدا آمده‌ام‌. کسی سرزمین مرا به یاد نمی‌آورد، ما را همیشه به دستان شنیع فراموشی می‌سپارند‌. من از تمام پناهندگان تو غمگین‌ترم این را به زودی خواهی فهمید.
کاسپین، هیچ درد آغوشی که تکرار نمی‌شود را می‌دانی؟ نمی‌دانی، چون تو دریایی و فکر نمی‌کنم که دریاها محسن از دست بدهند. تو نهایتا در سوگ ماهی‌هایت سکوت کنی که آن هم آن‌قدر زیادند که متوجه کم شدنشان نمی‌شوی!
پس دروغ نگو همدرد منی، فقط در آغوشم بگیر. آغوش‌ها قوی‌ترین شیوه‌ی تسکین جهان‌اند.
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #6
به او دروغ بگو

کاسپین، بگو که سوگ پایان‌پذیر است. بگو که جزئی از دل و خون آدمی نمی‌شود و قرار نیست تا ابد روحت را سفت بچسبد. کاسپین بگو روزی فراموش خواهم کرد پنج اسفند چه روزی‌ست. بگو از یاد می‌برم سحرگاه هفده آذر را. و زمانی که نام محسن را شنیدم، ناآشنا‌ترین نام در گوشه‌ی حافظه‌ام است. اما تو به موج‌های دریا سپردی که در گوش‌هایم نجوا کنند تمام واژه‌ها برایت نام او شده و تا زمانی که پرنده‌ها بر بام آفتاب سرود می‌خوانند خون را به یاد خواهی آورد.
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #7
قلب ماهی زیر آب پژمرده است

کاسپین در مرز و بوم من، جوانان جلوی گلوله ایستادن را بلدند. سر به دار سپردن را از حفظند. اما می‌دانی چه بیشتر از همه درد داشت؟ او ۲۳ ساله بود. تنها ۲۳ سال داشت. یعنی حتی زندگی نکرد، حتی عاشق نشد. او در انتظار اندکی زندگی به بلندی قد مرگ رسید. تنِ نزیسته‌ی او زیر خاک تراژدی‌ترین قصه‌ی تاریخ است، چرا که یک جهان عشق نهان بود آن‌‌جا.
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #8
ماهی خیال پرواز دارد

کاش پرنده بودم و در راه رسیدن به او پرواز می‌کردم. نه بی‌مقصدترین ماهی دریاچه که در تلاش برای فراموشی بال بال می‌زند. کاسپین، راه‌های رهایی از رنج را برایم با ماهی‌ها بشمار. گلوله‌های ظلم را چگونه از پیکرم خارج کنم؟ جای زخم نزیستن روی تنم درد می‌کند. آن دستان شنیع را در سیاهی ناعدالتی به خاطر می‌آورم‌. دستانی که حق زندگی را از تو می‌ستاند. دور گردنت طناب دار می‌اندازد و پیکرت را لایق گلوله می‌داند. آن دست‌ها شنیع‌اند کاسپین، محسن‌ها را خاک می‌کنند، اما از رویش خبر ندارند.

*اینا همه یه درددل با دریای خزره. نمی‌دونم چرا خزر رو انتخاب کردم‌. طبیعتا به عنوان یه بوشهری باید برم با خلیج فارس درددل کنم:)
 

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #9
ماهی کوچولوی غمگینم

کاسپین، در خاک من از امید دار بلند قدی برای گردن‌هایمان می‌بافند. شور ما به زندگی، گلوله‌های تنمان می‌شود. آن‌جا برای نفس کشیدن باید شنیع باشی. چشم‌هایت را با خون بپوشانی و جای آب، سکوت بنوشی. رمز زنده ماندن در آن‌‌جا نشسته زیستن در ذلت است. کاسپین، من از آدمیت چیزهایی دیده‌ام که ماهی بودن را ترجیح می‌دهم. هر چند همیشه دوست داشتم پروانه‌ای باشم بر شاخه‌های پیر درخت بید‌. اما در آن صورت دیگر نمی‌توانستم به آبی دریاچه‌ پناه ببرم‌. کاسپین، آدمیت که اسارت بود، شاید پروانگی آزادی باشد.
 
آخرین ویرایش

ZahraRezai

پرسنل مدیریت
سرپرست تالار
سطح
19
 
ارسالی‌ها
1,287
پسندها
13,820
امتیازها
34,373
مدال‌ها
16
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #10
او دنبال همدرد می‌گردد

کاسپین، این‌جا هیچ ماهی‌ای چیزی به خاطر نمی‌آورد. فقط من سوگوارم، فقط من درد می‌کشم. این جا کسی حتی نام دریا را به یاد ندارد‌. اما من این روزها حتی بیشتر از محسن زمزمه کردم کاسپین. آن‌قدر که گریستم، درددل کردم و در اعماق رنج صدایت زدم. طوری صدایت کردم و دردهایم را به تو خوراندم انگار مسبب رنج تویی.
کاسپین، من زاده‌ی نورم، از سرزمین شیر و خورشید آمده‌ام. آن‌جا ما بنده‌ی نوریم و به ناپایداری تاریکی عجیب باورمندیم.
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 8)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

بالا