متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های کاسپین | Zahra نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,207
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #21
***
او بر سطح دریاچه قدم می‌زند.

کاسپین، من دیگر زیر آب نیستم. حالا سکوتی به شنیعیِ ماهی‌ها ندارم. حالا صدایم بلند است. بلندتر از فریادِ ندا و نوید. نبودن‌ها تبدیل به یک گلوله شده و بر تنم جا مانده‌اند. کاسپین، تو سوگ‌های مرا حفظی آن‌قدر که برایت شمردم. بیا فعلا طلوع ماه را بر سیاهی آسمان نگاه کنیم. منتظرم آسمان مثل دریاچه‌ات آبی شود تا بال‌هایی که همیشه شنا می‌کردند، پرواز را بیاموزند. کاسپین، دلت برایم تنگ می‌شود؟ لطفاً دلتنگم شو. در سرزمینم، کسی مرا به یاد ندارد. بگذار وقتی بر شانه‌ی خورشید می‌نشینم دل خوش باشم در یاد یکی، می‌تپم.
کاسپین، مرگ اصلی آن‌جاست که دیگر کسی تو را به خاطر نیاورد.
فراموشی خودِ مرگ است؛ با دستانی شنیع... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #22
***
درددل‌های نیمه‌شبانه تا طلوع رفتن.

کاسپین، غروبِ ماه، می‌شود طلوع رفتنم؟ خورشیدک سرزمینم که بر آبی آسمان نشست، پرواز می‌کنم بر شانه‌اش. تو که دلتنگی‌هایم را از حفظی. می‌دانی هر گلوله دقیقا چطور به تنم اصابت کرد. تو زخم‌های مرا بلدی، دردهایم را می‌دانی و اکنون از هر خلقی به من نزدیک‌تری. تو را برای دوستانم جدای پناه و امن، این‌طور خواهم گفت "نزدیک‌ترینِ من". کسی که مرا شنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #23
***
او پرواز کرد به سمتِ رفتن.

کاسپین، این‌ها را می‌نویسم و سپس به آبی دریاچه می‌سپارم. سپیده‌دم، یعنی سحرگاه سحر که در سرزمین من سرود قتل خوانده می‌شود، بال زدم به سمت خورشیدم. اما به یاد نداشتم تمام مدت لبه‌ی ارتفاع ایستاده بودم. در خیالم ماهی کوچولویی شدم در کاسپین.
دستان آدمیزادی‌ام را بال ماهی دیدم و سپس بال پرنده. خودم را از بلندی آرزوهای مرده‌ام پرت کردم و از خاطر بردم که پرواز بلد نیستم. آدمیزادی‌ هستم که سقوط از ارتفاع او را می‌کشد. پروازم به مقصد خورشید نبود، به مقصد تو بود، محسنم.

پایان
خدانگهدار

۰۱/۱۲/۱۳
به وقت میلادِ میلادم
و زادروز فرخ‌رو جاوید میهن.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

SparK

مدیر بازنشسته
سطح
21
 
ارسالی‌ها
423
پسندها
10,230
امتیازها
27,613
مدال‌ها
22
  • #24
1005782_86d085bae85c5e6df4dcffb155f1cadd.png
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا