متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مشاعره مشاعره با اشعار وحشی بافقی

  • نویسنده موضوع m.donya
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 66
  • بازدیدها 1,589
  • کاربران تگ شده هیچ

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,809
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #21
این بس که تماشایی بستان تو باشم
مرغ سر دیوار گلستان تو باشم

کافیست همین بهره‌ام از مائدهٔ وصل
کز دور مگس ران سر خوان تو باشم
مرا زین گفتگوی عشق بنیاد
که دارد نسبت از شیرین و فرهاد

غرض عشق است و شرح نسبت عشق
بیان رنج عشق و محنت عشق
 
امضا : FakhTeh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #22
مرا زین گفتگوی عشق بنیاد
که دارد نسبت از شیرین و فرهاد

غرض عشق است و شرح نسبت عشق
بیان رنج عشق و محنت عشق
قدر اهل درد صاحب درد می‌داند که چیست
مرد صاحب درد، درد مرد، می‌داند که چیست

هر زمان در مجمعی گردی چه دانی حال ما
حال تنها گرد، تنها گرد، می‌داند که چیست
 
امضا : m.sina

bahareh.s

پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,633
پسندها
20,861
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
  • مدیر
  • #23
تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
 
امضا : bahareh.s

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #24
تاکی ز سفر باز نیایی ، بازآ
اشتیاق تو مرا سوخت کجایی، بازآ

شده نزدیک که هجران تو، مارا بکشد
گرهمان بر سرخونریزی مایی ، بازآ

کرده‌ای عهد که بازآیی و ما را بکشی
وقت آنست که لطفی بنمایی، بازآ

رفتی و باز نمی‌آیی و من بی تو به جان
جان من اینهمه بی رحم چرایی، بازآ

وحشی از جرم همین کز سر آن کو رفتی
گرچه مستوجب صد گونه جفایی، بازآ
آنچه کردی آنچه گفتی غایت مطلوب بود
هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود

من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر
آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود
 
امضا : m.sina

FakhTeh

مدیر بازنشسته
سطح
40
 
ارسالی‌ها
3,957
پسندها
41,809
امتیازها
71,671
مدال‌ها
36
  • #25
آنچه کردی آنچه گفتی غایت مطلوب بود
هر چه گفتی خوب گفتی هر چه کردی خوب بود

من چرا در عشق اندیشم ز سنگ طعن غیر
آنکه مجنون بود اینش در جهان سرکوب بود
درون خیمه سوداگران نیست
ز جنس خوردنی جز کرس در کار

به تیر خیمه دایم چشمشان باز
که هست از نان کماج آن نمودار

بود بر بار دایم دیگشان لیک
بر آن باری که باشد بر شتر بار
 
امضا : FakhTeh
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

Deleted

کاربر فعال
سطح
37
 
ارسالی‌ها
1,488
پسندها
26,290
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
  • #26
درون خیمه سوداگران نیست
ز جنس خوردنی جز کرس در کار

به تیر خیمه دایم چشمشان باز
که هست از نان کماج آن نمودار

بود بر بار دایم دیگشان لیک
بر آن باری که باشد بر شتر بار
روی در روی
و نگه در نگه
و چشم به چشم
حرف ما با تو چه محتاج زبان است امروز؟!
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #27
روی در روی
و نگه در نگه
و چشم به چشم
حرف ما با تو چه محتاج زبان است امروز؟!
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درمانده‌ام و چاره این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب
دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
 
امضا : m.sina

فلورا.

کاربر حرفه‌ای
سطح
14
 
ارسالی‌ها
1,963
پسندها
4,708
امتیازها
28,973
مدال‌ها
17
  • #28
زین در نتوان رفت و در آن کو نتوان بود
درمانده‌ام و چاره این باب ندارم

آزرده ز بخت بد خویشم نه ز احباب
دارم گله ازخویش و ز احباب ندارم
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
 
امضا : فلورا.

ملکه جهنمی❄

گوینده انجمن
سطح
25
 
ارسالی‌ها
2,866
پسندها
16,613
امتیازها
44,373
مدال‌ها
20
  • #29
مدتی در ره عشق تو دویدیم بس است

راه صد بادیه درد بریدیم بس است

قدم از راه طلب باز کشیدیم بس است

اول و آخر این مرحله دیدیم بس است
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این، برود چون نرود
 
امضا : ملکه جهنمی❄

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,163
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #30
تو مپندار که مهر از دل محزون نرود

آتش عشق به جان افتد و بیرون نرود

وین محبت به صد افسانه و افسون نرود

چه گمان غلط است این، برود چون نرود
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند
از گوشه بامی که پریدیم، پریدیم

رم دادن صید خود از آغاز غلط بود
حالا که رماندی و رمیدیم رمیدیم
 
امضا : m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا