متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه شعرمارلبرو | زری کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع itszari
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 21
  • بازدیدها 514
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #1
اشعار.jpg
عنوان شعر: مارلبرو
نام شاعر: زری
ژانر: تراژدی
قالب: سپید
تگ: متوسط
مقدمه:
یادت همانند سیگارم سخت است
که او را ترک کنم!
هر گاه، پک سیگارم را
در دستانم می‌گیرم.
گویی یادت، آتش به جانم می‌زند.
گویی، زمانی که سیگارم روشن می‌شود
یادت مرا، از خود بی‌خود می‌کند.
به پک خالیِ سیگار چشم می‌دوزم.
آری!
آخرین سیگار هم، به یادت ته گرفت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Samira-M

هنرمند انجمن
سطح
24
 
ارسالی‌ها
920
پسندها
15,334
امتیازها
37,073
مدال‌ها
18
  • #2
| بسم رب العشق |•

668759_f51a41dc6db62ddb64ffaea46ee2561e.jpg




ضمن عرض سلام و خوش آمد خدمت شما شاعر محترم؛
لطفاً قبل از شروع تایپ مجموعه اشعار خود، قوانین بخش را مطالعه کنید.
قوانین بخش اشعار کاربران

پس از ارسال بیست پست در دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست نقد بدهید و از دیدگاه دیگر کاربران درباره اشعارتان، آگاه شوید.
تاپیك درخواست نقد و بررسی اشعار

پس از گذشت بیست پست از دفتر شعرتان، می‌توانید درخواست تگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #3
سیگار کشیدن در گوشه‌ترین جای کافه
یا در بالکن، آن هم به یاد تو
می‌ارزد، چند پاکت سیگار
در دستانم، از شدت خشم، مچاله شده‌اند
نگاهی به پک سیگارِ تمام شده می‌اندازم
حال باید جای سیگارم، هم آتش بگیرم
و هم دود و هم خاکستر شوم
و این، اگر به‌خاطر تو باشد
می‌ارزد
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #4
بیا رخ بنمای، گذری بر دلِ ما کن
بیا، با یک پکِ سیگار لبخند، بر لبانم
طرح بزن
یک نخِ سیگار را
بر روی لبانم بگذار
با فندکت آن را، روشن کن
بگذار؛ این لحظه‌ی شیرین
همیشه، در ذهن خسته‌ام
باقی بماند!
بگذار فقط آن شب
آن لحظه را، خاطره‌سازی کنیم.
بگذار من، ماهرترین عکاسِ شهر شوم
بگذار زمانی که دودِ سیگارم را
به ریه‌هایم می‌فرستم. خنده‌هایت
زیباترین لحظه‌ها را، به رخم بکشاند!
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #5
طبیبم باش، برایم
پیچِ موهایت را بپیچ
جایِ سیگار، برایم ل*ب‌هایت را
تجویز کن، جای سرم
آغوشت را، برایم تجویز کن
آغوشت حس التیام‌بخشی را
به تن و روحِ خسته‌ام، تزریق می‌کند
برایم جای دارو، دستانت را تجویز کن
باور کن این چیزها
برای من، خودِ داروست!
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #6
دستانم را رها مکن
پیش خود بپندار که
این اتفاق، اتفاقِ ساده‌ای نیست!
نمی‌خواهم زمانی که، دستانم را
رها کردی، در قعر دره سقوطم را
ببینی!
اگر روزی فرا برسد؛ که دستانم را
رها کرده‌ای، بپندار که لیلی‌ات
از قعر دره، سقوط کرده است
آن‌گاه اگر، زنده یا مرده‌ام
برایت اهمیت داشت
خودت را از قعر دره
به سوی من و پرتگاه
رها کن
آن‌گاه زنده یا مرده‌ام‌ را
با چشمانِ زیبایت خواهی دید
ای مجنون‌تر از فرهاد!
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #7
گویی زیباترین لبخندهای شهر
جایِ سیگار، مهمانِ ل*ب‌هایِ سرخِ تو باشد
زیباترین خنده‌هایِ شهر، همانند گلی سرخ
رویِ گونه‌هایِ سردت بدل شود!
زیباترین شعرهای جهان را
به عشقِ تو با قلمی که گویی تو
برایم خریده‌ای بنویسم!
رویایِ شب زنده‌داری‌ام، در طلوع آفتاب
به وقوع بپیوندد
روزی بر گریه‌هایمان، خواهیم‌ خندید!
آن روز که ما هم آغوشیم
و طلوع و غروبِ خورشید
به رویاهایش سفر کرده
و به خوابِ ابدی‌اش رفته است!
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #8
زمانی که بال‌هایم شکسته بود
به من پر و بال، دادی
میانِ ناامیدی‌هایم به من، امید بخشیدی
میانِ غم‌هایم شادی‌هایت را
با من تقسیم کردی
میان بیداری‌هایت برای من لالایی خواندی
میان دردهایم، برایم مسکن بودی
میان حس‌های بدم به من و تن خسته‌ام
آرامش بخشیدی، تو همانند یک نخ سیگار می‌مانی
همان‌قدر شیرین، همان‌قدر پر آرامش
همان‌قدر غمگین، همان‌قدر محکم
اما سیگار دود می‌شود، می‌رود هوا
اما‌ تو هرگز هیچ‌گاه برای من
تمام نخواهی شد
تو همیشه در دلم فرمان‌روایی می‌کنی
و همانند سیگارهایم، حال بدم را
درمان می‌کنی!
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #9
پکِ سیگارم با یادِ تو
در یک دقیقه خالی می‌شود
دیگر اینک، اثری از آن زنی که
به یادت می‌گریست نیست
دیگر به یادت سیگارش روشن نمی‌شود
و سیگارش ته نمی‌‌گیرد
دیگر باید به خواب‌هایت و خدایت التماس کنی
تا به یادت یک کام از سیگارش بگیرد
و یک قطره اشک، از گوشه‌ی چشمش بچکد
 

itszari

کاربر انجمن
سطح
9
 
ارسالی‌ها
419
پسندها
1,121
امتیازها
7,283
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #10
زمانی که از سیگارم یک کام می‌گیرم
نگاهم از آینه فرو می‌ریزد
نگاهم به ساحل کوچکی بدل می‌شود
در آن ساحل دستان بی‌جانم
دستان کورمالت را آهسته می‌گیرد
و آ*غ*و*ش سردم با تمامِ وجود
عطر پیراهنت را به مشامش می‌کشد
و پرندگان آوازی دل‌نشین سر می‌دهند
اما من در خیالات توام
دیگر سیگارم ته می‌کشد
و یاد تو، همانند آتش
تن مرا کم‌کم، می‌سوزاند
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا