• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

درحال ترجمه ترجمه رمان تو تنها نیستی: مایکل، از نگاه یک برادر | هانین مترجم انجمن یک رمان

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام اصلی رمان: You Are Not Alone: Michael, Through a Brother's Eyes
نام ترجمه شده: تو تنها نیستی: مایکل، از نگاه یک برادر
نویسنده: Jermaine Jackson
ژانر: #زندگینامه #درام
ناظر: SparK SparK
مترجم: H A N I N H A N I N
تو تنها نیستی.jpg
خلاصه:
این کتاب داستانی از زبان جرمین جکسون، برادر بزرگتر مایکل جکسون است. در این کتاب، جرمین نگاهی به زندگی شخصی مایکل از دوران جوانی تا زمان مرگ او در سال ۲۰۰۹ ارائه می‌کند.​
 
آخرین ویرایش

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
20,840
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • مدیر
  • #2
°| بسم تعالی |°


583966_11204145ae5d910424c0707a2479f70a.jpg



مترجم عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن ترجمه خود

خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید
قوانین ترجمه|تالار ترجمه انجمن یک رمان

درصورت پایان یافتن ترجمه خود در تاپیک زیر اعلام کنید.
اعلام پایان کار ترجمه|تالار ترجمه

برای سفارش جلد ترجمه خود بعد از 15 پست در تاپیک زیر درخواست کنید...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : bahareh.s

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه
۲۰۰۵

آیینۀ حمام در هتل کوچکی در سانتا ماریا، کالیفرنیا، مانند مه شده، و بخار زیادی از دوش صبحگاهی از انعکاس من نامرئی می‌شود. کنار سینک ظرف‌شویی ایستاده‌ام، لیوانی مات که خیس شده و از آن آب می‌چکد و در یک حوله پیچیده شده، اکنون چیزی جز بوم نقاشی دعوت‌کننده‌ای از غبار که می‌توان فکری را که در سرم تکرار می‌کردم روی آن ثبت کرد نبود.
روی «مایکل جکسون ۱۰۰۰% بی‌گناه»، ضربه می‌زنم، با نقطه‌ای به پایان می‌رسد که من آن را به شکلک تبدیل می‌کنم. به پایانی خوش ایمان داشته باش.
من به این پیام خیره می‌شوم و بر یک نتیجه تمرکز می‌کنم: پیروزی، عدالت و اثبات. ۱۰ مارس ۲۰۰۵ است: یازدهمین روز سیرک دادگاه که برادرم را متهم به کودک‌آزاری می‌بیند.
«مایکل...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
این جوزف بسیار رُک و راست است، و این‌بار دور از دادگاه بودن را به‌عنوان پنجره‌ای کوچک برای بحث در مورد چیزی غیر از محاکمه می‌بیند. او می‌افزاید:
- این موضوع ذهن او را از مسائل دیگر دور می‌کند.
این مایکل را غافلگیر یا منحرف نمی‌کند. او هم مثل ما به این عادت کرده و می‌فهمد که این روش جوزف است. من این را ترفند یک پدر برای از بین بردن نگرانی خود در مورد اتفاقاتی که نمی‌تواند کنترل کند، می‌بینم. خارج از محاکمه، روزی را ببینیم که مایکل آزاد باشد و بتواند دوباره اجرا کند. نور را در انتهای تونل نشان بده. اما به‌نظر حواس پرتی نیست، احساس نامناسبی می‌کند. به هر حال برادرم به حرف زدن ادامه می‌دهد:
- جز کار خوب چکار کردم؟ نمی‌فهمم…
می‌دانم به چه‌چیزی فکر می‌کند: او کاری انجام نداده جز ساختن موسیقی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
او را با پدر و مادرم تنها می‌گذارم، و عهد می‌بندم که پس از بازدید در خارج از کشور به دادگاه بازگردم. برادران به‌صورت شیفتی در حال انجام این کار هستند و من تا چند روز دیگر برمی‌گردم.
پس از خروج من، محافظان پیامی را که از سوی وکیل او، تام مِسِرو⁶، در دادگاه ارسال شده بود، منتقل می‌کنند. قاضی از دیر آمدن مایکل خوشحال نیست، و اگر تا یک ساعت دیگر در دادگاه حاضر نشود، وثیقۀ او لغو خواهد شد. حتی درد واقعی او قابل احترام یا باور نیست.
در هتل، جمع کردن وسایلم را تمام و تاخیر برادرم را در دادگاه از تلویزیون تماشا می‌کنم. او که برای محافظت از پوستش در برابر آفتاب چتری همراه خود دارد، همان‌طور که من او را ترک کردم: با لباس خواب و کت مشکی‌اش که حالا یک زیرپیراهن سفید به تن دارد، حرکت می‌کند. جوزف و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #6

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
فصل اول
کودکِ ابدی
مایکل کنارم ایستاده بود _من حدوداً ۸ ساله بودم، او تقریباً ۴ ساله بود_ در حالی که آرنج‌هایش روی طاقچه و چانه‌اش در دستانش قرار داشت. از پنجرۀ اتاق خوابمان به برف نگاه می‌کردیم که در شب تاریک کریسمس می‌بارید و هر دوی ما را در وحشت فرو می‌برد. به‌قدری ضخیم و سریع پایین می‌آمد که محلۀ ما زیر یک جنگ بالشتی به‌نظر می‌رسید، هر پر شناور در گرفته بودن مهِ یک چراغ خیابان اسیر شده بود. سه خانۀ روبه‌رو با لامپ‌های رنگارنگ تزئین شده، اما یک خانوادۀ خاص، سفیدپوستان، تمام محلِ خود را با چراغ‌های روشن، بابانوئل روی چمن‌زار و گوزن‌های شمالیِ بینی درخشان تزئین کرده بودند. چراغ‌های سفیدی داشتند که سقف را مرتب می‌کرد، مسیر را می‌پوشاندند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
اگر مایکل در خیابان نبود، روی فرش در اتاق خواب مشترک‌مان با موتور لیونل ارزشمندش، قطار بازی می‌کرد. والدین ما نمی‌توانستند برای او یک قطار جدید، یا یک مجموعۀ قطار برقی، با مسیر کامل، ایستگاه و جعبۀ سیگنال بخرند. به‌همین دلیل رویای داشتن یک مجموعه قطار خیلی قبل‌تر از رویای اجرا کردن در ذهن او بود.

* * *
سرعت. من قانع شده‌ام که هیجان ما در دوران کودکی بر اساس هیجان در سرعت ساخته شده بود. هر کاری که انجام می‌دادیم شامل سریع‌تر رفتن، تلاش برای غلبه بر یکدیگر بود. اگر پدرمان میزان تشنگی ما برای سرعت را می‌دانست، مطمئناً آن را ممنوع می‌کرد: احتمال آسیب‌دیدگی همیشه خطر بزرگی برای حرفۀ ما محسوب می‌شد.
هنگامی که از سبدهای خرید خسته شدیم، «گو کارت» ساختیم که از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
اما سرنوشت مایکل این بود که یک خواننده باشد، نه یک تاجر زرنگ. وقتی پدرمان او را به‌خاطر دیر رسیدن از مدرسه به خانه به چالش کشید. جوزف از او پرسید:
- کجا بودی؟
- رفتم آب‌نبات بخرم.
- چقدر خریدی؟
- پنج سنت.
- به چه قیمت حاضری دوباره بفروشیش؟
- پنج سنت.
جوزف او را دور سرش قیچی کرد:
- چیزی را دوباره به همان قیمتی که خریدی نمی‌فروشی!
مایکلِ معمولی: همیشه بیش از حد منصف، هرگز به اندازۀ کافی بی‌رحم. او در اتاق‌خواب گفت:
- چرا نمی‌تونم آن را پنج سنت بفروشم؟
منطق را فراموش کرد و از ضربه اشتباه به سرش ناراحت شد. او را روی تخت رها کرد و در حالی که آب‌نبات‌هایش را به‌صورت انبوه دسته‌بندی می‌کرد، زیر لب غرغر می‌کرد، بدون شک هنوز در سرش مغازه‌بازی می‌کرد.
چند روز بعد، جوزف او را در حیاط خلوت پیدا کرد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

H A N I N

مترجم انجمن
مترجم انجمن
تاریخ ثبت‌نام
30/5/23
ارسالی‌ها
497
پسندها
794
امتیازها
4,683
مدال‌ها
9
سطح
8
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
بیرون، یک پیست کارتینگ حرفه‌ای کامل با شیکین‌ها و پیچ‌های محکم وجود داشت، و دور چرخ و فلک زیبایی از اسب‌های آراسته با شادی و موسیقی می‌چرخید. یک شیرینی فروشی هم وجود داشت که همه‌چیز در آن رایگان و یک درخت کریسمس در تمام طول سال روشن بود. در سال ۲۰۰۳، مایکل گفت که او این مزرعه را توسعه داده تا «هر چیزی را که هرگز در کودکی نداشتم ایجاد کند.» اما این همچنین در مورد بازآفرینی چیزی بود که او برای مدت کوتاهی از آن لذت می‌برد، بازسازی آن در یک نسخۀ غیرواقعی. او خود را «متعصب فانتزی» نامید و این فانتزی ابدی او بود.
نورلند روزهای از دست رفتۀ ما را بازگرداند، زیرا او کودکی خود را اینگونه، به‌عنوان یک فرد گمشده می‌دانست؛ یک کودک درونی که در گذشته‌اش سرگردان شده و به‌دنبال برقراری ارتباط مجدد با خود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

موضوعات مشابه

عقب
بالا