- ارسالیها
- 639
- پسندها
- 6,636
- امتیازها
- 21,973
- مدالها
- 11
- نویسنده موضوع
- #51
بعد از آن دیگر هیچ حرفی درمورد شکوفه نزد اما هربار که میدید اهورا در فکر است بیاختیار به یاد شکوفه و چشمهای آبی و محجوبش میافتاد و فکر میکرد یعنی اهورا دارد به او فکر میکند؟!
یعنی اهورا فهمیده که شکوفه کس دیگری را دوست دارد که سکوت کرد و حرفی از احساسش نزد؟!
هیچوقت نفهمید و دیگر از اهورا هم چیزی نپرسید!
***
{ زمان حال: }
اهورا گفت:
- پیاده نمیشی ماهک خانوم؟
ماهک از میان افکارش بیرون کشیده شد و با نگاهی به مرکز خریدی که آن سمت خیابان قرار داشت از ماشین پیاده شد.
داخل پاساژ هوا خنک و مطبوع بود و از گرمای کلافه کنندهی مرداد ماه خبری نبود.
موزیک ملایمی که در فضا پخش میشد ناخودآگاه لبخند را مهمان لبهای ماهک کرد اما کمی که جلوتر رفتند با دیدن ویترینهای شلوغ با...
یعنی اهورا فهمیده که شکوفه کس دیگری را دوست دارد که سکوت کرد و حرفی از احساسش نزد؟!
هیچوقت نفهمید و دیگر از اهورا هم چیزی نپرسید!
***
{ زمان حال: }
اهورا گفت:
- پیاده نمیشی ماهک خانوم؟
ماهک از میان افکارش بیرون کشیده شد و با نگاهی به مرکز خریدی که آن سمت خیابان قرار داشت از ماشین پیاده شد.
داخل پاساژ هوا خنک و مطبوع بود و از گرمای کلافه کنندهی مرداد ماه خبری نبود.
موزیک ملایمی که در فضا پخش میشد ناخودآگاه لبخند را مهمان لبهای ماهک کرد اما کمی که جلوتر رفتند با دیدن ویترینهای شلوغ با...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.