متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

کامل شده مجموعه دلنوشته‌های ژینا | زهرا نویسنده انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Violinist cat❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 24
  • بازدیدها 1,514
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام ایران
نام اثر: ژینا
نویسنده: زهرا
تگ: منتخب
Zhina.jpg
مقدمه:
برای تویی می‌نویسم که همیشه در خطوط بی‌پایان من سراسر شعر شدی.
ژینا، پس از تو بهارم ز شاخه ریخت و ارغوانم پژمرد. پس با دستانی زمستان‌زده می‌نویسمت. کاش اگر قرن‌ها برایت می‌گریستم کافی بود اما دردا که غمِ نبودنت در چشمان کوچک من جا نمی‌گیرد.
ژینا، تو را با آن موهای رها و بال‌های سپید، چگونه وصف کنم؟ تو که در خشک‌سارانِ این جماعت، سبزترین بودی.
در شب‌هایشان، روشن‌ترین بودی.
تو که چو خون در رگ‌های من می‌دوی.
مثل اشک در چشمانم می‌جوشی.
تو که مثل آسمانی بی‌کران، پایان نداری.
تو را من چگونه بسرایم؟


۰۲/۶/۲۵
برای زنی که برایم خیلی عزیز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Violinist cat❁

HAKIMEH.MZ

مدیر بازنشسته
سطح
30
 
ارسالی‌ها
3,499
پسندها
27,921
امتیازها
58,173
مدال‌ها
27
سن
24
  • #2
•| بسم رب القلم |•


آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
"قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"

پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد دل‌نوشته بدهید. توجه داشته باشید که دل‌نوشته‌های تگ‌دار نقد...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : HAKIMEH.MZ

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #3
***
ژینا، ما در سرزمینی زاده نشدیم که قد عدالتش تا ماه برسد. این‌جا ما تماشاگران تئاتر جمجمه‌ها بر گور آسمانیم.
آزادی‌مان مرگ است و زندگیمان زندان.
رفتن تو چقدر زیاد بود برای من.
انگار ناگهان تمام جمعیت دنیا تمام شد و من تنهاتر از آن شکوفه‌ی بهاری‌ای شدم که در زمستان رویید.
رفتن تو چقدر زیاد بود برای من.
انگار چشمانم آبشخور بزرگ‌ترین اقیانوس‌ها شد که توان گریستن چنین در من بسیار شده.
مزارِ تو، گورِ آفتاب است. گورِ خورشید.
برای همین است که نمردی، در آسمان ما طلوع کردی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #4
***
ژینا، این‌جا صبح از گلوی آسمان پایین نمی‌رود و بی‌تو تمام زیستن‌ها شمایلی از مرگ دارند.
ژینا، من از کشتن صدباره‌ی تو خسته‌ام. هر بار مرگ تو را می‌خوانم دوباره این بی‌سرزمینی سایه‌اش بر سرم سنگینی می‌کند. از همان روزهای خرداد که با نگاهی جاودانه رفتی، به کشوری بیگانه تبعید شدم. و کاش در انتهای این غربت، وطنی انتظارمان را بکشد.
وطنی که از آسمانش گلوله نبارد و خاکش به سرخی خونی که از تنِ تو چکید، نباشد.
ما جز آسمانی آبی و خاکی سبز، از این لغتِ میهن چه خواستیم که عایدمان نشد؟
پنجره‌ات را نبند ژینا، نور خواهد آمد و تو صدای پیروزیِ خود را می‌شنوی.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #5
***
ژینا، تو را من به خون نوشتم که هرگز پاک نشوی. هزار باره بجوشی و در خاکی سرخ‌تر از مرگ خویش، تکرار شوی.
یا چو قطره‌ای بی‌کران، با هر باران پاییزی بباری و در گلبرگ‌ لاله‌ها، سرشار شوی.
ژینا، چشمانت مانند دو خورشید کوچک غروب کردند و این غروب، شهر را در تاریکی پوشاند.
زمین پر از تاریخ‌ قتل عام نداهایی مثل توست که با نگاه‌هایی به درازای تاریخ رفتند.
و این روزها، بیشتر از باران، خون جاری می‌شود.
خاک بیش از زادن، مرگ را در خود می‌گنجاند.
ژینا، سرزمینِ من، مادر نیاکانم، کشتنِ تو کِی تمام می‌شود؟ از این تبعید خسته‌ام.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #6
***
ژینا، سرزمینم، تو می‌مانی.
مثل گورهای پس از مرگ و ویرانه‌های بعد از جنگ، ماندگار می‌مانی.
و امیدهایی که در گلدان کاشتیم، روزی سبز خواهند شد. سبزتر از قلب‌هایی که به خاک سپردیم. جوانه‌هایی روشن و نازک می‌شوند؛ و هر گوشه‌ی شهر قدم بزنی، از نورِ امید دریغ نیست.
ژینا، تو مانند بارانی بی‌آغاز بر میهنِ ما باریدی و دانه‌های بارانی‌ات به هر خاکی فرو رفت، جوانه‌ای سبز رویید.
و هر خیابانی عطر بارانی‌ات را گرفت، سرشار از گل‌های کوچکت شد.
جاده‌ها را هزاران بار به خون می‌شویند که پاک شوی، اما تو تمام نمی‌شوی ژینا.
آغازِ تو پایان ندارد!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #7
***
در باورم نمی‌گنجد که تو دیگر نباشی.
چشم‌هایت پلک نزنند و صدایت دیگر آواز نخواند.
نه من در بدترین کابوس‌هایم حتی، خوابِ رفتنت را نمی‌دیدم.
چطور بپذیرم قلبِ نازکت، چو دانه‌ای برف، به زیر خاک فرو رفته؟
نه، در باورم نمی‌گنجد که تو دیگر نباشی.
و هر چه از تو مانده، تنها یادگارهایی باشد برای یادبودِ تو.
تو چطور نیستی وقتی بودنت در خیال من سرشار است؟ هنوز دانه‌های بارانِ آن شب بارانی روی شانه‌‌هایم سنگینی می‌کند و غبار کتابی که هدیه‌ی تو بود، تیزتر از میخ در چشمانم فرو می‌رود.
عزیزم، تو چطور نیستی وقتی بودنت چنین در خیال من سرشار است؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #8
***
ژینا، خوابِ گندمزار پر از خوشه‌های طلایی گندم است و باغبان رویای گل‌های بهاری می‌بیند. زندانی شبانه‌ی انفرادی، خواب طنابِ سرخ دار را در سحر می‌بیند و من، کابوس کشتن هزار باره‌ی تو.
کابوس خون سبزی که از پیکرت رویید و دفنِ دستانت که به سپیدای ماهتاب بود، را می‌بینم.
من خواب خونریزی افکار از جراحت گلوله‌ها را می‌بینم.
خواب ماه پر از شب‌های روشن از ستاره‌هاست و من اگر هزار باره هم بمیرم، در گور خواب چشمان سرخ تو را می‌بینم.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #9
***
ژینا، من از ستاییدن خدایانی که دینشان کشتن توست، بیزارم. کاش می‌شد چو قطره‌ای ناچیز در این شب بی‌انتها بچکم و تمام شوم. برهم از تمام این رنج‌هایی که جای خون در رگم جاری‌ست. از این درد آشنایی که در استخوانم قدم می‌زند.
کاش می‌شد تمام شوم در این سرزمینی که تو را تمام کرد. اما نوری که از دستان تو می‌چکد، ما را در روشنایی بی‌کرانش پناهانده. و این شبِ دراز، در نورِ دستان تو غروب می‌کند.
ژینا، تو از کجا می‌آیی؟ که این چنین به بوی امید آمیخته‌ای. خون تو از چه پی گرفته؟ که با مُردن، ملتی را زنده می‌‌کند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁

Violinist cat❁

نویسنده ادبیات
سطح
30
 
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
21,598
امتیازها
43,073
مدال‌ها
28
سن
17
  • نویسنده موضوع
  • #10
***
ژینا، در گلدان من گلی پژمرده.
در رگ‌های من امیدی فسرده.
صبحی بی‌امتداد، پشت پنجره اعدام شده و خورشید، «نور» خونریزی می‌کند.
ستاره‌های شب گلوی آسمان را خراشیده‌اند.
و دستان ابرها، پر از ستارگان زخمی‌ست.
در باغچه‌ی من گیاهی با تماسِ آفتاب، شکسته و خرده‌هایش دستان باغبان را به خون آغشته.
ژینا، در رویای من زنی با خیل رویاهای سرسبز مرده و باغچه، دلتنگ دستانِ سبز اوست.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Violinist cat❁
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا