- ارسالیها
- 10,310
- پسندها
- 25,053
- امتیازها
- 83,373
- مدالها
- 53
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #131
چیزهایی مبهم که به آرامی واضح شده و حاضران توانستند، تصویری از جنگی خونین را به وضوح ببینند. سربازانی شجاع و دلیر که با افتخار جنگیدند و کشته شدند. تصاویر ماهیت یک جنگ به همراه ترسها، وحشتها، دردها، شجاعتها و فداکاریها را به نمایش گذاشته بودند. جمعیت حاضر در تالار، غرق در این تصاویر، شوکزده ایستاده بودند.
دقایقی بعد صدای بتاروس خاموش شد و تصاویر دردناک و دلاورانهی جنگ از بین رفت. بتاروس چند لحظهای قد خم کرد تا نفسش جا بیفتد و بعد روبه تراویسا که در نزدیکی حوض روی پاهای عقبیاش نشسته بود و با لذت پنجههایش را لیس میزد، گفت:
- بیا اینجا!
تراویسا نگاه تیزی به او انداخت و با تمسخر خرخر کرد:
- میخوای غرقم کنی؟
و بعد از دیدن نگاههای خیره و سخت اطرافش، به ناچار بلند شد و با گامهایی...
دقایقی بعد صدای بتاروس خاموش شد و تصاویر دردناک و دلاورانهی جنگ از بین رفت. بتاروس چند لحظهای قد خم کرد تا نفسش جا بیفتد و بعد روبه تراویسا که در نزدیکی حوض روی پاهای عقبیاش نشسته بود و با لذت پنجههایش را لیس میزد، گفت:
- بیا اینجا!
تراویسا نگاه تیزی به او انداخت و با تمسخر خرخر کرد:
- میخوای غرقم کنی؟
و بعد از دیدن نگاههای خیره و سخت اطرافش، به ناچار بلند شد و با گامهایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش