نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دلنوشته کامل شده فارسی ترجمه اشعار In Love With Pain | سورین مترجم انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Surin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 87
  • بازدیدها 2,500
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: In Love With Pain
نام ترجمه شده: عاشقِ درد
نویسنده: Ventum
مترجم: Surin Surin
ناظر: bahareh.s bahareh.s
خلاصه: نوشته‌هایی از اولین و در حال حاضر تنها کتابِ ونتوم، شاعر و لیریک‌نویسِ مدرن

اشعار in love with pain.jpg
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Surin

Raha~

پرسنل مدیریت
مدیر تالار گردشگری
سطح
24
 
ارسالی‌ها
2,085
پسندها
14,633
امتیازها
38,674
مدال‌ها
45
  • مدیر
  • #2
°| بسم تعالی |°


583966_11204145ae5d910424c0707a2479f70a.jpg


مترجم عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن ترجمه خود

خواهشمندیم قبل از تایپ ترجمه خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید
قوانین ترجمه|تالار ترجمه انجمن یک رمان

درصورت پایان یافتن ترجمه خود در تاپیک زیر اعلام کنید.
اعلام پایان کار ترجمه|تالار ترجمه

برای سفارش جلد ترجمه خود بعد از 15 پست در تاپیک زیر درخواست کنید.
♥♥تاپیک جامع درخواست جلد♥♥

و برای دریافت جلد خود بعد از تگ شدن...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Raha~

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #3
تقدیمات:
بگذارید بگویم
چه چیزی باعث می‌شود
قلبم احساس سنگینی کند.
این برای همه‌ی کسانی‌ست
که عشقشان را برای جنگ‌های بی‌فایده از دست دادند
همه‌ی کسانی که سرفصل‌هایشان
به جای عشق
از خون پر شد.


!هشدار!
اسپویلر:
این کتاب پایان خوشی ندارد.
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #4
وقتی شب از راه می‌رسد

شب از راه می‌رسد
و هیولای درون من بیدار می‌شود.
من نقابی به چهره‌ام می‌زنم
و خیلی ساده، او را "ونتوم" صدا می‌کنم.
این زمانی‌ست که ماه نمی‌تواند نجاتم دهد
و خورشید نیز در سمتِ دیگری‌ست
زمانی که ستاره‌ها چیزی جز چند ستاره نیستند.
وقتی تاریکی، مرا از هم می‌پاشد
آنجا می‌نشینم و از خود می‌پرسم:
"چه چیزی مرا بی‌حس می‌کند؟
چه چیزی مرا افسرده می‌کند؟"
از بیرون، پسری خودکار به دست
و با لبخند به نظر می‌رسم
اما نقاب دروغ می‌گوید
درونِ من، روحی گریه می‌کند
و هرچه بیشتر فکر می‌کنم
هرچه بیشتر می‌نویسم
هرچه بیشتر صدمه می‌بینم
بیشتر احساس زنده بودن می‌کنم
مغزم تیره و عمیق می‌شود
کلمات را برمی‌دارم و آن‌ها را درون شعر می‌گذارم
این‌ها رازهایی هستند که من و او داریم،
ما...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #5
نگاه اجمالی

بیا داخل
تا نمایی از روحم
و نمایی از قلبم را به تو نشان دهم؛
جایی که شروع به خون‌ریزی می‌کند،
جایی که زخم‌های باز، بسته می‌شوند،
و جایی که احساساتم را پنهان می‌کنم.
بیا داخل،
تا جنگ‌هایم
و ذهنم را نشانت دهم؛
جایی که بسیار تاریک است‌...
جایی که شعرها شکل می‌گیرند را به تو نشان خواهم داد؛
فضایی‌ست بی‌حس، خالی و گمشده.
بیا داخل
و به تو نشان خواهم داد
چیزی را که به آن تبدیل شده‌ام؛
برای برخی بیش از حد شکسته‌ام
و برخی هنوز دوستم دارند.

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #6
نویسنده‌ی جوان

عاشقِ درد هستم؛
جایی که یک نویسنده‌ی جوان
برای اولین بار کلماتی به روی کاغذ آورد.
ای کاش می‌توانستم به عقب برگردم
و به او بگویم که ادامه ندهد،
بگویم که او هرگز
تعادل بین عشق و درد را پیدا نخواهد کرد.
بگویم که او برای همیشه
بین روحی پیر
و قلبی جوان
گرفتار خواهد شد.
ای کاش می‌توانستم به عقب برگردم
و به او بگویم که گمگشته خواهد شد،
و هرگز قادر به پیدا کردن خویش نخواهد بود.
بگویم که می‌ترسم او در آخر
نویسنده شود
و نه چیز دیگری...

***
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #7
گمشده

من گم شده‌ام
و از درون بی‌حس هستم.
من
پنهان شدن درون دریایی از جوهر را انتخاب می‌کنم؛
همان‌جایی که برای سال‌ها
درحال غرق شدن بوده‌ام.
من را در اعماق این آب‌ها،
جایی که عشق روی زمین دراز می‌کشد
پیدا کن؛
جایی که من نه از گم شدن،
بلکه از پیدا شدن می‌ترسم.

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #8
وقتی می‌نویسم

درون قلبم
کودکی زندگی می‌کند
و در سکوت،
وقتی (قلبم) یک ضربان را جا می‌اندازد،
می‌توانی صدای زمزمه‌اش را بشنوی
"بس کن، ما در امان نیستیم"
این زمانی‌ست که من نقاب بر چهره می‌زنم
و خودم و کلمات را از هم جدا می‌کنم.
وقتی این زخم‌ها را باز می‌کنم،
وقتی در درونم هستند،
دیده نمی‌شوند، اما احساس می‌شوند.
"بس کن، ما در امان نیستیم"
اینجاست که رنج، چهره و نامی ندارد‌.
وقتی کلمات را از هم جدا می‌کنم
وقتی آن‌ها را دو تکه می‌کنم
او زمزمه می‌کند "بس کن"
و با هر کلمه
تکه‌ای از او را نیز پاره می‌کنم!

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #9
روحِ پیر

من یک روحِ پیر هستم.
عشق آن چیزی‌ست که دارم، و آنچه که ندارم
آن را درونم حمل می‌کنم،
در اعماق درونم.
اما شاید این
برای دنیا زیادی باشد؛
برای همین است
که من آن را ندارم.
من عشق را می‌بینم
و آن را
همانطور خالصانه،
درون خود حمل می‌کنم
و به همین دلیل است
که من فرد مناسبی نیستم.
من روحی بسیار پیر
در دنیایی بسیار جوان هستم.

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #10
دو لحظه، یک ضربان

من در دو ثانیه،
در دو لحظه،
درون یک ضربان،
درون یک تپش،
وجود دارم.
من این‌ گونه عشق می‌ورزم؛
این چیزی‌ست که من هستم.
میان یک ضربانِ معمولی
و تپشی از جنون...

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
30
بازدیدها
1,376
عقب
بالا