فال شب یلدا

دلنوشته کامل شده فارسی ترجمه اشعار In Love With Pain | سورین مترجم انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Surin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 87
  • بازدیدها 2,488
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #11
خیال پرداز

من یک خیال پرداز هستم،
نه گم‌‌شده و نه پیدا.
منتظر داستانی که برای همیشه
ارزش رویاپردازی را دارد...

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #12
قلب‌ها و روح‌ها

من
روی خاکسترهای قلبم قدم می‌زنم؛
زیرا آتشی
در قلبم حمل می‌کنم.
قلب‌ها خاکستر می‌شوند
و روح‌ها تا ابد می‌سوزند.

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #13
تنها

احاطه شدن توسط افراد زیاد
تنها‌ترین فصلِ زندگی من بود.

***

نفرین شده‌، خوشبخت

می‌خواهم تو را ویران کنم،
می‌خواهم تو را به هم بریزم؛
جنون محض است، مگر نه؟
به همان اندازه که دوستت دارم،
به همان اندازه که می‌توانم صدمه بزنم،
به همان اندازه که ناقص هستم،
به همان اندازه می‌توانم کامل باشم
من کاملا آشفته‌ام
فاجعه‌ای زیبا،
نفرین شده و خوشبخت،
شایسته‌ی عشق،
شایسته‌ی نفرت...

***
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #14
ساعت ۲:۲۷ نیمه شب | ترس‌ها

من تعداد زیادی از آن‌ها (ترس‌ها) ندارم، اما می‌خواهم درمورد ترس‌های احمقانه‌ای که در کودکی داشتم صحبت کنم؛
همچون ترس از رعد و برق. همیشه از آن می‌ترسیدم. اگر طوفان می‌شد، تمام شب را نمی‌خوابیدم. هرچند وقتی بزرگ شدم، همه‌چیز تغییر کرد.
حالا عاشق باران و طوفان هستم، اما آن یک داستانِ کاملا جداست.
وقتی بزرگ شدم، به لطف عشق، ترس‌هایم تغییر کردند.
در ابتدای بزرگسالی، ترس‌های زیادی نداشتم؛ اما بعد دردهایم عمیق شد.
اول از همه، ترس از دست دادن در من ایجاد شدم؛ سپس حسود شدم‌ و در مقطعی از زمان، از عشق هم ترسیدم‌.
ای کاش می‌توانستم بگویم این‌ هم مثل ترسم از رعد و برق تغییر کرده؛ اما برخی طوفان‌ها بیشتر طول می‌کشند‌.
لعنتی! پنج دقیقه گذشته است. حالا ساعت 2:32...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #15
می‌دانی که مردم چه می‌گویند؛
"زمان تنها چیزی‌ست که داریم، و در عین حال نداریم‌"‌.
چه فکر دردناکی! فکر این که هرگز نمی‌دانی چقدر زمان برایت باقی مانده‌ است.
همان‌طور که گفتم، من از مرگ نمی‌ترسم اما از زمان چرا. از آن خیلی می‌ترسم.
می‌پرسید چرا؟
زیرا ما نمی‌توانیم آن را کنترل کنیم؛ هیچکس نمی‌تواند.
مهم نیست که کی هستید، چقدر دارید، چه کرده‌اید- خوب یا بد- زمان منتظر نمی‌ماند.
همان‌طور که گفتم، من ترس‌های زیادی ندارم، اما حالا 2:40 بامداد است و واقعا باید بخوابم.
فقط یک نکته؛ درحالی‌که من با نوشتن این متن حدود پانزده دقیقه را از دست دادم، شما نیز در حین خواندن و یا حتی بازخوانی آن، مقداری از دست دادید که خب باعث تاسف است!
شما کمی زمان از دست دادید و من نمی‌توانم آن را به شما برگردانم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #16
امید

زجر کشیدن از امروز،
دوست داشتنِ روزِ بعد.

***

زندگی

زندگی فقط یک لحظه
بین تولد و مرگ است؛
فقط یک نفسِ بسیار عمیق
پر از رویاها و خاطرات...

**
 
آخرین ویرایش
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #17
زمان

کلمه‌ای که حتی ستاره‌ها را به غبار تبدیل می‌کند.

***

جوانیِ از دست رفته

آن‌چه در دستانم پیچیده بودم، همان جوانی بود که از بین رفت؛ انگار هرگز به من تعلق نداشت.
متاسفانه باید بگویم تمام آن سال‌ها را برای خوشحالی دیگران تلف کرده‌ام، درحالی‌که در ذهنم زندانی از افکار می‌سازم‌؛ قفسی که هرگز قادر به فرار از آن نبودم‌.
متوجه این قضیه شدم، اما خیلی دیر...
و آرزو کردم که کاش آن جوانی را صرف لبخندهای بیشتر و قهقهه زدن می‌کردم، اما نکردم و برای همین است که امروز چیزی در چنگ ندارم؛ به‌جز کلیدی برای آن زندان.
چیزی که امروز در آغوش می‌گیرم، جوانی نیست؛ بلکه خِرَد است.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #18
شکستنی

قلب من به راحتی می‌شکند.
فقط کمی عشق،
کمی لرزش،
و این تمام چیزی‌ست
که می‌تواند قلبم را
بشکند، بشکند، و بشکند.

***

خیلی زیاد

من معمولا چیزهای زیادی را حس می‌کنم.
اما گاهی
همه‌چیز را با هم حس می‌کنم؛
و این زمانی‌ست که قلبم تقریبا از هم می‌پاشد.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #19
برخی اوقات

عشق تمام نفس‌هایم را
از ریه‌هایم دزدید.
سعی کردم هوا را نفس نکشم
و حتی دردِ آن هم نفس‌گیر بود...

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #20
گوش بده

صدای زمزمه‌ی حسادت را می‌شنوم؛
همان دروغگوی فریبکارِ زیاده‌خواه را!

***

تقریبا

این جنگ من است.
می‌گذارم به من نزدیک شود،
اما هرگز مرا نمی‌کشد...
بنابراین این بار هم تمام می‌شود
همانطور که همیشه می‌شود.

***
 
امضا : Surin
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
30
بازدیدها
1,363
عقب
بالا