متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته کامل شده فارسی ترجمه اشعار In Love With Pain | سورین مترجم انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Surin
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 87
  • بازدیدها 2,405
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #21
اگر از تو بپرسم

درد تو را می‌سازد یا تو آن را؟
بین این دو، یکی را انتخاب می‌کنی
یا همچون من هر دو را؟
من درد را به وجود آوردم و او نیز من را‌.
زندگی فقط درمورد عشق نیست، بلکه درمورد درد هم هست؛
این دو با هم وجود دارند
و این همان آشوبِ ترسناکِ زیبایی‌ست که درمورد این قضیه وجود دارد.
گاهی می‌توانم درد را کنترل کنم
و گاهی توانایی‌اش را ندارم.
مدتی‌ست فهمیده‌ام که دردِ من هرگز شفا پیدا نمی‌کند، بلکه درون من می‌ماند.
من یاد گرفته‌ام که با آن زندگی کنم،
که با آن یک‌رنگ شوم،
که فقط بگذارم که همان‌جا بماند.
من درونِ درد، آرامش پیدا کرده‌ام.
در پایان، درد فقط چیزی‌ست که از آن تغذیه می‌کنم
و عشق چیزی‌ست که اغلب به دنبال آن می‌گردم.
تنها تفاوت این است
که آن‌ها نمی‌توانند همزمان وجود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #22
عشق

تو زنده هستی.
نفس کشیدن
فقط فرو دادن هوا نیست؛
عشق گاهی بیشتر از آن است
ولی اغلب این‌طور نیست.

***

درد*

اغلب چیزی بیشتر از این وجود ندارد
عشق گاهی فقط باد هواست
و نفس کشیدن
به این معنی نیست که زنده هستی

***

*توضیح مترجم: برای قطعه‌ی PAIN یا همون "درد"، نویسنده فقط از جمله‌ی (از پایین به بالا بخوانید) استفاده کرده که اشاره داره به قطعه‌ی LOVE یا "عشق".
درواقع قطعه‌ی PAIN دقیقا همون ابیات LOVE هستش که به طور وارونه و از پایین به بالا خونده می‌شه و مترجم برای درک این مسئله خود قطعه‌ی PAIN رو هم ترجمه کرده.
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #23
یک داستان غمگین

مایه‌ی تاسف است
که درست همان موقع که لبخند می‌زدم
صدای شکستن قلبم را شنیدم‌.

***

تا همیشه زندگی کردن

داستان غمگینی
درمورد دو عاشق وجود دارد
همان که دختر می‌گوید:
"در جوانی مردن زیباست
زیرا همه تو را همان‌گونه به یاد می‌آوردند"
اما پسر
از دست دادن او می‌ترسید
بنابراین او را منبع الهام خود قرار داد.
و تمام دنیا می‌دانند که دختر تا ابد زنده ماند
پسرک اما
درست همان روز که شاعر شد
با زندگی خداحافظی کرد.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #24
من ستاره‌ها را دنبال نمی‌کنم

آيا این دیوانگی محض نیست که تمام زندگی‌ام درمورد ستاره‌ها نوشته‌ام
اما هرگز آن‌ها را دنبال نکرده‌ام؟
حتی اگر می‌توانستم، باز هم عجیب بود.
می‌توانستم تمام زمانی که در اختیار دارم را صرف این کار کنم ولی حتی یک ذره هم به آن‌ها نمی‌شدم و اگر هم می‌شدم، می‌توانستند زنده زنده مرا بسوزانند.
اما کاری که می‌توانم انجام دهم، این است که در تاریکی بنشینم،
زجر بکشم
و قبول کنم که دنبالِ ستارگان رفتن، مرگ را به همراه دارد؛
مانند رفتن به دنبال عشقی که هرگز نمی‌تواند وجود داشته باشد.
بنابراین، این تمام چیزی‌ست که برای من باقی‌ مانده؛
شب
و منظره‌ی قشنگی
که قلبم را به دو نیم تقسیم می‌کند.
من نمی‌توانم به ستاره‌ها برسم،
من نمی‌توانم به تو برسم.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #25
سمی

وقتی عاشق بودم، برایت کافی نبودم.
وقتی تمام وقت کنارت بودم، کافی نبودم.
وقتی بهترین نسخه از خودم بودم، کافی نبودم‌.
پس تصمیم گرفتم به تو صدمه بزنم
ویرانت کنم
و قلبت را بشکنم.
اما وقتی همه‌چیز را پشت سر گذاشتم و رفتم
تو برگشتی؛
فقط به این دلیل
که من روزی شبیه آن‌ها بودم..‌.

***

شکست قلب

به این درک رسیده‌ام
که صبح‌ها بیشتر از هر زمان دیگه‌ای ویران می‌شوم؛
همان موقع که از خواب بیدار می‌شوم
و احساس پوچی می‌کنم...

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #26
مرا بکش

تو گفتی "همین است که هست!"
و من هر روز صبح با یادآوری این حرف بیدار می‌شوم
سیگاری* بر لب می‌گذارم
همراه با فنجان قهوه‌ای که امروز
آنقدر خامه‌ای شده
که مرا به یاد چشمان قهوه‌ای تیره‌ی تو نیندازد؛
که این فقط باعث می‌شود پک عمیق‌تری بزنم.
به نظر می‌رسد با هر دم
امید در من می‌سوزد
و به خاکستر تبدیل می‌شود.
صدایی مدام می‌گوید:
"تمامش کن! این روند کشنده‌ است!"
اما من به کشیدن ادامه می‌دهم؛
زیرا هرچند نفسم را از من می‌دزدد
اما تنها چیزی‌ست که باعث می‌شود حس کنم زنده‌ام.
این تمام چیزی‌ست که دارم
بنظر می‌رسد هرچیزی که روی لب‌هایم می‌گذارم
مانند بوسه‌ی مرگ است
اما به گمانم
"همین است که است!"

***


*سخن مترجم: نویسنده به طور مستقیم تو این جمله از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #27
خورشید و ماه

افسانه‌ای درمورد این دو (خورشید و ماه) وجود دارد
که هیچکس برای نوشتنش به اندازه‌ی کافی شجاع نیست.
ماه، سرد‌ و آسیب زننده‌ است؛
درحالی‌که خورشید از درد می‌سوزد.
هر چند وقت یک‌بار،
این دو با يکديگر ملاقات می‌کنند؛
اما آنقدر به ندرت که نمی‌شود اسمش را "عشق" گذاشت.
به همین دلیل مردم جهان این ملاقات را "گرفتگی ماه یا خورشید" می‌نامند
یعنی همان زمانی که ماه و خورشید تلاش می‌کنند به هم برخورد کنند
درحالی‌که ما فقط نوری قرمز می‌بینیم
و احتمالا آن‌ها هم همینطور.
اما آن‌ دو هرگز به هم نمی‌رسند
و غمگین‌ترین قسمتِ داستان
این است که هیچ‌کدام از آن‌ها
این را به خاطر ندارد‌.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #28
لب‌های شیرین

من از لب‌هایی می‌ترسم
که طعمی همچون عسل دارند
اما به تلخی سخن می‌گویند...

***

صبح‌گاه

قبل از سپیده‌دم
ناپدید شدن ماه را به نظاره می‌نشینم.
این که می‌دانم بعد از آن چه قرار است اتفاق بیفتد
مرا بیش از حد به یاد تو می‌اندازد.
و علی‌رغم آنچه پشت سر گذاشته‌ایم
نمی‌توانم صبر کنم تا سوختن پوستم توسط آفتاب را احساس کنم؛
هرچند که در اعماقِ درونم از آن متنفرم.
از خورشید تنفر دارم؛
زیرا مرا می‌سوزاند،
همچون کاری که تو با من کردی.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #29
غرق شدن

تنها چیزی که می‌شنیدم این بود:
"غرق شو، غرق شو، غرق شو"
تنها چیزی که می‌شنیدم این بود:
"یادت باشد، باید نفس بکشی!"
به من بگو
آیا تا به حال فرصتی برای این کار داشته‌ام؟
(می‌دانستم که) آب‌های ساکن عمیق هستند؛
اما تو، خودِ اقیانوسِ لعنتی بودی.

***
 
امضا : Surin

Surin

ویراستار انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
834
پسندها
14,654
امتیازها
31,973
مدال‌ها
20
  • نویسنده موضوع
  • #30
آزاد کردن پرنده

فقط این که یک پرنده را
از قفس بیرون کرده‌ای
به این معنی نیست که آزاد شده‌.
شاید قفس بزرگ‌تری نیز وجود دارد.

***
 
امضا : Surin
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
30
بازدیدها
1,286
عقب
بالا