فال شب یلدا

ترجمه شده ترجمه‌ی رمان جادوگر زمستانی فصل ۱ | کار گروهی مترجمان انجمن یک رمان

ترجمه چطوره؟

  • عالی

  • خیلی خوب

  • متوسط

  • بیش‌تر باید روش کار بشه


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #211
***
فصل بیست‌و‌هشت
شاهزاده ویلیام قدرت عقل و منطقش را از دست داده بود. چرا ادانا باید کلر را وقتی که سعی نکرده به او دست بزند، از اینجا ببرد؟ او هر از چند گاهی گفته بود که کلر را دوست ندارد. جاسوسان ملکه باید این موضوع را به او گزارش می‌کردند.
برای او تعجب‌آور نبود که پیشخدمت یک خیانتکار بود. ویلیام به پیرمرد اجازه داد شغل خود را حفظ کند زیرا ترجیح می‌داد بداند که این جاسوس چه کسی بوده است تا اینکه مجبور شود به سایر کارمندان شک کند. مادرخوانده‌های او تنها کسانی بودند که واقعاً اعتماد داشت. با این حال، او محافظت خود را پایین آورده بود و قادر به محافظت از کلر در برابر حسادت ادانا نبود.
آیا او چنان از غرق عشق شده بود که نتوانست خطر را ببیند؟ سعی کرده بود از کلر محافظت کند اما او بیش از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #212
ویلیام وقتی آن‌ها را در مسیر ورودی کاخ یافت، با زمزمه گفت:
- من پیشخدمت رو کشتم.
مینگ با اشاره به آسمان گفت:
- من یه اژدهای قرمز دیدم. كلر كجاست؟
کارا و تاشا در‌حالی‌که دستان کوچک خود را روی شانه‌های ویلیام گذاشته بودند، سعی کردند به او کمک کنند تا بقیه راه را بپیماید.
مینگ درحالی‌که دستانش روی گونه‌های ویلیام را می‌پوشاند، گفت:
- تو خونریزی می‌کنی.
ویلیام توضیح داد در‌حالی‌که درد راه رفتن را تقریباً به سختی تحمل می‌کند:
- پیشخدمت خنجر رو به بدنم فرو کرد و ادانا کلر رو برد.
مدتی بود که مجروح نشده بود. هیچ تیغه‌ای نمی‌تواند پوست او را سوراخ کند. مطمئن بود که شخصی شمشیر یا خنجر الماس به پیشخدمت داده است.
- ما باید به دنبالشون بریم.
مینگ گفت:
- ما اول باید تو رو درمون کنیم. فقط...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #213
وقتی كارا خون را روی زخمش پاک كرد، ویلیام دندان‌هایش را به هم سایید.
- اول، ما باید تو رو درمون کنیم.
مینگ با دست‌های در هم فرو رفته، جلوی صورتش پرواز کرد. ویلیام نفس‌زنان با اعتراض گفت:
- اما ادانا كلر رو گرفت.
مینگ گفت:
- ما می‌دونیم.
- ما بعد از بهبودیت با اون مبارزه می‌کنیم.
تاشا گفت:
- سپرها اطراف قصر بالا بودند. اون نمی‌تونست چنین کاری بکنه.
مینگ خاطرنشان کرد:
- پیشخدمت باید بعضی از سنگ‌های محافظ رو برداشته باشه.
- زخم چاقو ویلیام رو نمی‌کشه اما مانع واکنشش در برابر حمله ادانا میشه.
کارا به سمت مینگ برگشت.
- همه خون‌ها رو پاک کردم. می‌تونی درمونش کنی.
تاشا درحالی‌که گرد و غبار آبی‌رنگ می‌ریخت دستانش را تکان می‌داد و غر می‌زد.
- من الان خیلی عصبانیم! بعد از بهبودی، بلافاصله...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #214
مینگ اطمینان داد:
- تو ممکنه تمام قدرت خودت رو نداشته باشی اما هنوز هم می‌تونی با کمک ما با جادوگر روبه‌رو بشی.
ویلیام دوباره غرغر کرد و از درد ابراز ناراحتی کرد:
- من نمی‌تونم کشور رو ترک کنم.
کارا ادعا کرد:
- ما یه معجون داریم که می‌تونه بهت کمک کنه موقتاً از این مکان خارج بشی.
امید در چشمان ویلیام درخشید.
- جدی میگی؟
کارا سری تکان داد و گفت:
- ما توی چند سال گذشته خیلی از جادوها و معجونات جدید رو یاد گرفتیم، امیدواریم که اگه هیچ دختری نتونه نفرینت رو بشکنه، یه روز بتونیم بهت کمک کنیم.
- کلر هم دوست ماست و ما اون رو دوست داریم.
دستان درخشان مینگ زخم‌های ویلیام را نشانه گرفت و آن‌ها را التیام بخشید و گفت:
- ادانا قصد صدمه زدن به کلر رو نداره. الان وقتش نیست.
ویلیام اظهار داشت:
-...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #215
ویلیام بلند شد و با عجله به اتاق‌خواب خود رفت تا لباس جدید بپوشد. هنگامی که او به اتاق‌نشیمن آمد، مادرخوانده‌های او از قبل قصد داشتند كلر را نجات دهند. تاشا گفت:
- ما با عملکرد مستقیم موفق‌تر میشیم. ما به قلعه ادانا پرواز می‌کنیم. برای ورود به اونجا با مأموراش می‌جنگیم و ازش می‌خوایم کلر رو آزاد کنه.
مینگ به خواهرش یادآوری کرد:
- ما تعداد بیش‌تری خواهیم داشت.
ویلیام درحالی‌که آستین‌ها و یقه کت خود را تنظیم می‌کرد، برنامه‌ریزی آن‌ها را قطع کرد و گفت:
- اون من رو می‌خواد. من با ادانا در عوض ازادی کلر معامله می‌کنم.
تاشا و کارا اعتراض کردند.
- تو نمی‌تونی.
مینگ چانه‌اش را مالید و بینی‌اش را خاراند.
- زندگی کلر در خطره. این اولین‌بار نیست که ادانا سعی در آسیب رسوندن به یکی از دخترایی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #216
ویلیام چشمانش را بست و نفس عمیق کشید.
- من نمی‌تونم از نفرین یا جادوگری که من رو نفرین کرده خلاص بشم. نمی‌تونم احساس خوشبختی کنم چون اون می‌خواد چیزهایی رو که بیش‌تر برای اونا ارزشمندم از بین ببره. ما باید با واقعیت‌ها روبه‌رو بشیم. ادانا از ما قوی‌تره.
مینگ گفت:
- ما می‌تونیم پری‌های دیگه رو صدا کنیم. من مطمئنم که بعضی از اونا برای کمک به ما میان.
- این خیلی طول می‌کشه. ما باید الان انجام بدیم. ما در‌حالی‌که در مورد این حرف می‌زنیم زمان خودمون رو از دست میدیم. اون ممکنه به کلر آسیب برسونه.
مینگ دستش را به سمت ویلیام بلند کرد تا او را آرام کند.
- من ناامیدی تو رو درک می کنم اما تنها نقشه تو اینه که در ازای کلر خودت رو تسلیم کنی. این نقشه خوبی نیست.
- من اهمیتی نمیدم، هر کاری جادوگر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #217
ویلیام با عزم راسخ چشمانش را محکم فشرد و گفت:
- من زمستون رو به سرزمین ادانا می‌رسونم، حتی اگه مجبور باشم سخت‌ترین درد رو هنگام نقض مرزهای کشورم تحمل کنم.
تاشا دستش را بلند کرد.
- من اسب‌ها رو آماده می‌کنم و به اونا بال میدم.
کارا اضافه کرد:
- در صورت نیاز به مبارزه با جانوراش، چند کیسه جادو می‌گیرم.
مینگ اعلام کرد:
- من معجون رو آماده می‌کنم تا به ویلیام اجازه بده از این کشور خارج بشه.
قلبش از نگرانی تند می‌زند اما همچنین عاشق عزم مادرخوانده‌های خود برای کمک به اوست. آن‌ها از زمان کشته شدن پدر و مادرش، تنها خانواده‌اش بودند. تنها شخص دیگری که برای او مهم بود، کلر بود. اجازه نمی داد که کلر از دست بدترین دشمن خود رنج ببرد.
ویلیام پرسید:
- چیکار کنم؟
مینگ واسخ داد:
- صبر کن و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #218
- آروم باش.
مینگ پرواز کرد و شانه‌اش نشست.
- ما اینجاییم تا بهت کمک کنیم. هیچ اتفاق بدی برای کلر نمی‌افته.
ویلیام سرش را تکان داد و سعی کرد اضطراب رو به رشد او را کنترل کند.
ویلیام مطمئن بود که ادانا برایش مهم نیست که او پری‌ها را بکشد یا نه اگر آن‌ها با جادوگر روبه‌رو شوند. هنوز برای نجات کلر به کمک مادرخوانده‌های خود نیاز داشت. آماده بود هر قدر هم که طول می‌کشد، کلر را پس بگیرد و پری‌ها را زنده نگه دارد.
هنگام سوار شدن بر ارابه جادویی به اسب‌های پرنده متصل شده است، هیچ‌کس نمی‌تواند اضطراب خود را پنهان کند. چند دقیقه در هوا تمام چیزی بود که برای رسیدن به قصر ادانا لازم بود؛ جایی که کلر به اسارت در آمد.
با داشتن یک آتشفشان فعال در آن نزدیکی، سرزمین ادانا همان‌قدر گرم بود که...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #219
شاهزاده وارد اتاق سلطنتی شد، ادانا را دید که بر تخت سلطنت منتظرش بود. چشمانش علی‌رغم نگاه خشمگین صورتش درخشید و به پری‌هایی که به یکدیگر «هیس» می‌گفتند تا صدایی ایجاد نکنند اما فاصله خود را حفظ می‌کردند خندید.
- خوش اومدی، شاهزاده ویلیام.
صدای ملکه ادانا اوج گرفت.
- این گرما باید به آرامی تو رو نابود کنه.
ویلیام تهدید کرد:
- تو باید نگران زندگی خودت باشی، نه زندگی من!
ادانا پوزخندش گشادتر شد و دستش را به نشانه مخالفت تکان داد.
- من متعجبم که تو چطور تونستی به اینجا بیای. من در آستانه ارسال پیام‌رسون با خواسته‌های خودت و محلی برای دیدار بودم.
ویلیام گفت:
- همون‌طور که می‌بینی، من اینجام تا چیزی رو که ازم گرفتی پس بگیرم.
ادانا خندید.
ویلیام از شنیدن صدای خنده او یکه خورد.
ادانا به...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

d-o-n-y-a

کاربر انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
441
پسندها
3,871
امتیازها
16,913
مدال‌ها
10
  • نویسنده موضوع
  • #220
- من برای بازی کردن به اینجا نیومدم. کلر کجاست؟
ادانا شانه‌ای بالا انداخت و دستش را تکان داد. آتش دور انگشتش چرخید.
- من ممکنه اون رو خورده باشم یا شایدم سوزونده باشم!
تاشا تهدید کرد:
- اگه تو بلایی سر کلر آورده باشی، من تو رو می کشم.
مینگ و کارا شانه‌های تاشا را گرفتند تا پرواز را به سمت ملکه متوقف کنند.
چشمان ملکه به سمت پری کشیده شد.
- من می‌تونم تو رو مثل موجودات کوچولوی دیگه له کنم. اگه نمی‌تونی به قول‌های خودت عمل کنی من رو تهدید نکن.
ویلیام فریاد زد:
- کافیه. كلر كجاست؟ اگه اتفاقی براش افتاده باشه، اگه این آخرین کاری باشه که می‌کنم تو رو می‌کشم.
- خودت رو اذیت نکن. من هیچ صدمه بزرگی به انسان خونگیت نرسوندم.
با پوزخندی ادانا دستش را تکان داد. گرد و غبار طلایی در بالا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

پاسخ‌ها
87
بازدیدها
2,488
عقب
بالا