- ارسالیها
- 648
- پسندها
- 15,313
- امتیازها
- 39,073
- مدالها
- 22
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #21
جک کمی فکر کرد. خودش صندوق را چک کرده بود و گفته بود که دست نخورده است.
-پس فکر میکنی کجا رفته؟
-اصلا فکر نمیکنم جایی رفته باشه.
مسیر نگاهم را تا رد دست خونی روی در فریزر گرفت.
-فکر میکنم که پسر لپاهی قاتلش رو توی فریزر گذاشته.
جک اخم هایش را در هم فرو برد و لب هایش را روی هم فشار داد.
-من میرم کلیدهارو از لپاهی بگیرم.
جک کلید ها را گرفت. با هم در سنگین فریزر را باز کردیم که باعث شد هوای سرد و منجمد به بیرون بیاید. در میان قفسه های یخزده که گوشت های کاغذ پیچ شده گوزن در آنها قرار داشتند، جنازه مردی روی زمین افتاده بود که حدس میزدیم همان لستر جانسون باشد.
جنازه مثل چوب خشک شده، یخ زده بود.
واقعا انتظار چنین چیزی را نداشتم!
*پایان*
-پس فکر میکنی کجا رفته؟
-اصلا فکر نمیکنم جایی رفته باشه.
مسیر نگاهم را تا رد دست خونی روی در فریزر گرفت.
-فکر میکنم که پسر لپاهی قاتلش رو توی فریزر گذاشته.
جک اخم هایش را در هم فرو برد و لب هایش را روی هم فشار داد.
-من میرم کلیدهارو از لپاهی بگیرم.
جک کلید ها را گرفت. با هم در سنگین فریزر را باز کردیم که باعث شد هوای سرد و منجمد به بیرون بیاید. در میان قفسه های یخزده که گوشت های کاغذ پیچ شده گوزن در آنها قرار داشتند، جنازه مردی روی زمین افتاده بود که حدس میزدیم همان لستر جانسون باشد.
جنازه مثل چوب خشک شده، یخ زده بود.
واقعا انتظار چنین چیزی را نداشتم!
*پایان*
آخرین ویرایش توسط مدیر