روی سایت دلنوشته دنياى خواب رفته | نگاربانو کاربر انجمن یک رمان

[نگاردال]

عشقت را درک كردم
عشقت را لمس كردم
عشقت را حس كردم
اما عشقت را با من تقسيم نكردى!

 

[نگاردال]

در شهر سوخته‌ى قلبم
تو آن مجنونى كه به دنبال ليلى مى‌رود
اما ليلى، برعكس داستان‌ها او را نمى‌خواهد!

 

[نگاردال]

به دنبال كدام حس دروغين مى‌گردى؟
اشتباهت همين جاست
كجا مى‌روى جانم؟
دنياى تو فراموش شده
عشقت، حست، دركت
فراموش شده...

 

[نگاردال]

به دنبالت مى‌گردم
گويا گم شده‌اى
كجا مى‌روى جانم؟
چرا نمى‌خواهى در آغوشم بگيرى؟
من برايت تمام شدم؟
مى‌دانم پاسخت چيست
پس سكوت كن!

 

[نگاردال]

چشم‌هايم را مى‌بندم
بويت را حس مى‌كنم
سراسيمه به دنبال نگاهت مى‌روم
عشقت را مى‌خواهم
حست را مى‌خواهم
با من باش، در كنارم باش!

 

[نگاردال]

از پله‌های آسمان پایین می‌آیم
و خورشید را در آغوش می‌گیرم...

 

[نگاردال]

دنیای تو، ثمره‌ی رویای من بود
جانان من، ثمره‌ی عشق تو بود...

 

[نگاردال]

دلت را به دريا بزن
دلت، خورشيد تابان است
دلت، عشق غرورانگيز
دلت، دنياى عشاق است!

 

[نگاردال]

به لحظه‌ى رفتنت فكر مى‌كنم
به دنيايى كه بعد از تو دچار مى‌شوم
به عشقت فكر مى‌كنم
به دنيايى كه مى‌خواهم با تو بسازم...!

 

[نگاردال]

زندگى، با تو زيباست
زندگى، با تو قشنگ است
زندگىِ من
بمان در كنارم
بگذار در كنارت باشم
برايم مهم نيست مردم شهر چه فكر مى‌كنند...