• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان سُلدا | میم.رویا کاربر انجمن یک رمان

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #41
بعد چند روز سلام:day-dreaming:
چطورین؟
با راستین کنار اومدین؟ دلم براش کبابه :))
پارت‌های کوتاه ادغام شدند و این روند ادامه داره ♡

شرمنده اگه وسط پارت‌ها گیج شدین:687:



پریشان هم که دلیل سکوت راستین را به خوبی می‌دانست، حرفی نمی‌زد.
پریشان به نقطه‌ای از آشنایی رسیده بود که فکر می‌کرد راستین می‌تواند همسر خوبی برایش باشد.
زندگی با کسی که دوستش دارد را به عشق یک طرفه ترجیح می‌داد.
کم کم راستین باید با دنیای او آشنا می‌شد و بعد تصمیم می‌گرفت به دوستی با او ادامه دهد یا نه؟
ساعت ده شب بود که ترمز دستی را جلوی عمارت ایزدها، کشید.
هر دو از ماشین پیاده شدند و جلوی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #42
دیگه چه خبر؟:grinning-squinting-face::to-become-senile:



صدای آهنگ در میان اتاق پیچیده بود و باد پرده‌ی تنها پنجره‌ی اتاق را به ریتم لطیفی تکان می‌داد.
وسط اتاق دراز به دراز افتاده بود.

(این همه آدم
چرا قلبمو باید به تو میدادم؟
چرا باید بشم عاشق اونی که منو اصلا نمیخوادم؟
این همه آدم، چرا بینِ همه من این همه ساده‌م؟
چرا با اینکه میدونم تهش چی میشه باز پای تو وایسادم؟ )

صدای آهنگ، آن‌قدر کم بود که وقتی از روی ناراحتی آه می‌کشید؛ صدایش را نمی‌شنید!
با پریشان چه می‌کرد؟
از بچگی برای این‌که دردی روی دردهای مادر نباشد، در سکوت کامل و بی حاشیه زندگی کرده بود.
شیطنت و اذیت‌های برادرش را که می‌دید از هر چه خوش‌گذرانی و عیاشی، بیزار می‌شد.
او...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #43
دلش برای برادر شاد و بذله‌گوی آن روزها تنگ شده بود. سال جدید برای خانواده‌شان، خوش یمن نبود و از همان ابتدای بهار، برادرش را جنون گرفته بود.
دستی به پیشانی عرق کرده‌اش کشید. با ورود مادر به اتاق، قرص آرامش‌بخش را از او گرفت.
رضا همچنان هذیان می‌گفت و مردمک چشم‌هایش در نقطه‌ی نامعلومی ایستاده بود.
تا قرص را به لبان برادرش چسباند، دستان تنومند رضا دور گلویش پیچیده شد. آن‌قدر محکم نگرفته بود که نتواند نفس بکشد.
از شدت شک صدای زن بیچاره و ترسان را نمی‌شنید و مات به چشمان سرخ رضا نگاه می‌کرد.
رضا از میان دندان‌های کلید شده، فریاد می‌کشید.
- بیچاره‌ت می‌کنم... می‌کشمت! از همین گیسای قرمزت، حلق آویزت می‌کنم عفریته! آره... آره، بیچاره‌ت می‌کنم.

زن بی‌نوا که این‌بار جان پسرش را در خطر می‌دید؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #44
بعد مدت‌ها سلاااااام
حال‌تون چطوره؟
یکم تنفس برای ذهن من و سلدا لازم بود.
یه تغییرات خیلی خیلی خیلی کوچولو پارت‌های قبلی داشتیم که در ادامه رمان اگه متوجه شدید که خوشی به حال من
اگر نه هم، فدا سرتون ♡
یه عالمه پارت داریم که ریزه ریزه براتون میذارم‌.
مرسی که نگاه قشنگ‌تون همراهمه و برام ارزشمنده ♡



تا آمدم سرم را پایین بندازم، دستش روی گونه‌ام نشست. جا‌خورده خودم را کمی عقب کشیدم.
انتظار این نزدیکی را نداشتم؛ این نزدیکی حس خوبی را روانه‌ی قلبم نمی‌کرد.
ریتم تند قلبش در گوش‌های قویم می‌پیچید.
- و من در هر پلکی، یک بار دیدنت را می‌بازم.

سرم را پایین انداختم؛ می‌دانستم چه چیزی در انتظارم‌ست و چاره‌ای جز سکوت نداشتم.
جرئت هم نمی‌کردم به چشم‌هایش نگاه کنم؛...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #45
به نظرتون سلدا چند صحفه دیگه کارش تمومه؟ [/B][/COLOR]
والا خودم که فکر می‌کنم نهایتا ۴ صحفه دیگه :to-become-senile:
راستی جلد قشنگ‌مون رو دیدین؟ *-*
هنر عزیزدلمه
YEGANEH SALIMI YEGANEH SALIMI



هنوز دقیقه‌ای از حرفم نگذشته بود که این بار صدای جیغ پرنده همراه همان صدای قبلی و با شدت بیشتر در میان کوهستان، پیچید.
مثل اینکه، اعضای لاوین، امروز قصد داشتند راستین را تا حد مرگ بترسانند.
راستین روی زانو‌هایش افتاده بود و سرش را میان دستانش قایم کرده بود. اصلا نمی‌خواستم جلوی چشم‌های پنهان کوهستان، راستین این‌قدر ضعیف باشد ولی حق با راستین بود.
می‌دانستم طبیعت وحشی چه قدر برای انسان‌های عادی ترسناک‌ست؛ عظمت صدای کوهستان هر انسانی را به زانو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #46


بوی عطر زاگرس به مشامم رسیده بود و موهای حنایی بلندم، بی‌تاب تر از همیشه می‌درخشید.
ماه‌ها از آخرین تبدیلم می‌گذشت و حالا بدنم برای پرسه زدن در هوای زاگرس، بی‌تابی می‌کرد.
می‌دانستم بی‌ملاحضگی محض‌ست تبدیل شدن در خانه‌ی اسد اما حریف سنجاب درونم نمی‌شدم.
و می‌دانستم چقدر خز‌های حناییم الآن دیدنی شده‌ست و می‌درخشد.
به امید خواب بودن چشم‌ها تبدیل شدم و با خوشحالی در میان ماشین‌ها، دویدم.
حیاط بی آب و علف خانه، مرا سیراب نمی‌کرد. به سمت دیوار‌های بلند خانه خیز برداشتم و به راحتی خودم را بالا کشیدم و روی سقف خانه، فرود آمدم.
در این بالا می‌شد کوه‌های پر افتخار زاگرس را دید.
آن بیرون تاریکی محض بود و طبیعت پنهان شده‌بود اما چشم‌های من با قدرت هر چه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #47
تعداد پارتا هی تغییر می‌کنه و دارن ادغام میشن ♡
بریم؟
میشه نظر بدید؟:648350-6c3c0ad760e1505897e5de4f187de602:



جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #48
جهت مشاهده متن کامل باید عضو انجمن شوید
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

M A H D I S

مدیر تالار کتاب + عکاس انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
2/7/22
ارسالی‌ها
716
پسندها
9,921
امتیازها
25,273
مدال‌ها
38
سن
24
سطح
21
 
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #49
در زمانی که من عاشق‌تر و دیوانه‌تر از همیشه او را می‌پرستیدم، مرا رها کرد.
این درست که هیچ حرف مستقیمی از عشق و تعهد میان‌مان نبود اما من و قلبم این را نمی‌فهمیدیم.
به شکل ضایعی از من فاصله می‌گرفت و هر بار به او نزدیک‌تر می‌شدم تا دلیل بی‌محلی‌های یک‌دفعگیش را بفهمم، با حرف‌ها و رفتارهایش جوری غرورم رو می‌شکست که ناچار از او فاصله می‌گرفتم.
تا مدت‌ها خودم را برای کار نکرده‌ای که ارژن را آزرده بود، ملامت می‌کردم اما سرانجام از خواب عشق اجباری، پریدم!
من هیچ کار اشتباهی انجام نداده بودم که ارژن بخواهد از من دوری کند. هر چه سعی کردم بیشتر از پیش به او نزدیک شوم و نگذرام دوستی چندین ساله‌مان را از بین ببرد؛ او بیشتر و بیشتر فاصله می‌گرفت.
حتی تا جایی که برای آن‌که مرا نبیند، مدت زیادی از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 7)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا