روی سایت دلنوشته طرح دل |deniz1978 کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Deniz78
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 1,368
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #21
نیستی و من در جای جای خیابان های عاشقانه مان به دنبال تو هستم
در تمام کافه هایی که رفته ایم لاته هایی که خورده ایم پشت همه ان میزها به دنبال تو هستم
به دنبال نشانه ای از تو
کنسرت هایی که رفته ایم روی تمام دسته های مشترکشان به دنبال نشانی از دستان تو هستم
باران که میبارد به دنبال تو هستم
پاییز ک میشود به دنبال تو هستم
غروب غم انگیز جمعه که میشود هم به دنبال تو هستم
نمیدانم دقیق چندسال گذشته است اما...اه راستی
اسمش را که صدا میزنم باز به دنبال تو هستم ...
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #22
امروز برایم روز نحسی بود
از همان اولش که چای روی دستانم خالی شد فهمیده بودم اما نخواستم باور کنم
اما زمانی که اورا دیدم
لیوان یک بار مصرف چای دستم بود
تا در زمان بین دو کلاسم کمی از آن نوش جان کنم
صبح ک نشد حداقل الان ک ساعت هفت عصر بود کمی گلويم گرم شود
اما
باز چای روی دستانم خالی شد
وقتی اورا دیدم
آشنا ترین آشنایه دیرینه ام بود اما
دست در دست دخترکی غریبه
چشمانش برایم ناخوانا بود
به همدیگر نزدیک شدیم دخترک بلند قامت ولی لاغر اندام برایش با. آب و تاب چیزی را تعریف میکرد و لبان رژ قرمز خورده اش حالت های متفاوتی به خود ميگرفت
کم کم چشمانش برایم خوانا شد ولی...چ میگفت
حرف آن چشمان مشکی چه بود؟؟
نمیخواستم التماس چشمانش را باورکنم ک میگفت
بگذر از من
نخواه که زندگی ام با این...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #23
درخیابان ها که قدم میزنم
ادم های شاد را که میبینم با خود میگویم این ها دردی غمی چیزی ندارند؟مرفه بی دردند ؟درد خدا فقط برسر ما نازل شده است
اخر غمی قصه ای بی پولی عشق ناکامی هیچ ندارند؟
بعد به خود فکر میکنم صبح ها که از خواب بلند میشوم چشمان پف کرده ام مرا میترساند
خدا پدر سازنده لوازم ارایش را بیامرزد که ابرو میخرد
سپس به رفتارم فکر میکنم
لبخندهایم
صدای بلند خنده هایم
قهقه هایم
و بعد به درد های عمیقم فکر میکنم
به غم هایی ک کم نیستند
از ظلم ها از ستم ها از جامعه ای ک بد شده است از کودکان کار از بی پولیشان از مریض های لاعلاج از غم های ادم های مهم زندگی ام از ....
سپس به نکته عجیبی میرسم
دنیا پر شده است از ادم های خوشحال غمگین
پارادوکس عجیبی است ولی باید باور کرد
حال فهمیده ام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #24
از کلاس کنکورم بیرون امدم که تورا دیدم
ساعت هفت و نیم عصر دی ماه اسمان تاریک و هوا بس ناجوان مردانه پرسوز
سیاهی شب و کوچه خلوت مرا میترساند اما بودن پسرجوانی دران کوچه خلوت مرا بیشتر میترساند
همچین اتفاقی در تاریکی دیدمت دقیقا همانند رمان های دوران نوجوانی ام
ارام ارام به منه ترسیده نزدیک شدی ظاهرت اما هیچ به ان پسران زیباروی خوش هیکل رمان ها شبیه نبود
مجال فکر کردن بیشتر نداشتم
لحن گرمت سرمای دی ماه را از تنم بیرون راند
_نترس دختر خانم قصد بدی ندارم هوا تاریکه و این کوچه خلوت غیرتم نمیزاره این ساعت و تو این کوچه خلوت یه دختر جوون رو تنها بزارم تا خیابون اصلی پشت سرت میام
چشمانم گشاد شده بود
در این حد مردانگی از نامرد های این زمانه را حقیقتا باورنداشتم
نگاهم را ازتوی لاغر ولی به شدت بلند...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #25
اختصاصی دلم



نامه ای....


...به تو

سال هاست که گذر زمان را حس نمیکنم. نبودن تو و بودن من پارادوکس عجیب این روزهایم است.
مگر میشود تو نباشی و من باشم؟انگار به آتش بگویی داغ نباش...
بی تو در سرازیری احساس قدم میگذارم، تنها در هیاهوی بی کسی ام به تو فکر میکنم، به تویی ک دیگر نیستی... به تویی که خیلی وقت است نیستی.
به تویی ک.نمیدانم
کجایی؟
چه میکنی؟
حال دلت چطور است؟
بعد از تو در و دیوار این خانه... این شهر...این کشور منی دیگر را در خود دیده است
منی خسته
منی ناتوان
منی ناامید
ناخواسته به یادت می افتم
به یاد لبخندت... به یاد برق گیرای چشمانت... به یاد خاطراتمان...
صدای قهقهه هایمان در خیابان هنوز در گوشم میپیچد
هنگامی که بی پروا زیر باران دی ماه میدویدیم و میخندیدیم
بستنی به دست با دندان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #26
محرم


محرم آمده است
با صدای طبل و زنجیر آمده است
با چشمان گریان آمده است
جلوي اينه می ایستم
مشکی پوش امامم
عزادار اربابم
دوستانم اما لباس های شیک تری به تن کرده اند
لباس هايي سفید و نباتی و شیری و عسلی و نسکافه ای
میگویند محرم است و همه همدیگر را میبینند باید خوش بپوشم
من اما
مانتوی ساده کمی تا قسمتی قدیمی سیاهم را پوشیده ام
خط چشم همیشگی ام را نکشیده ام
روسری بزرگ مشکی ام را روی سینه ام گره ميزنم
نميفهمند محرم است
نميفهمند همچين روزی درد ها کشیده اند حسین و یارانش
زجرها کشیده اند ابوالفضل و یتیمان کربلا
رژ های تیره میزنند لبشان زیبا شود
نميفهمند خانوم خانوم هايم آن زمان از تشنگی لب هايش ترک خورده بود
راه مي افتم در سیاهی شب
میروم و میروم و میروم تا میرسم به دل شب...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

Deniz78

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
20/8/18
ارسالی‌ها
635
پسندها
6,083
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
سطح
12
 
  • نویسنده موضوع
  • #27
دلنوشته من هم به پایان رسید
خوانندگان عزیز متشکرم از اینکه با طرح دلم همراه بودید
بالاخره دفتر دلنوشتم به پایان رسید خیلی جاها نزدیک بود جا بزنم و بگم بسته دیگ دنیز چقدر اصرار و پافشاری ولي به خواست خداو تلاش خودم و کمک بعضی دوستان تونستم تا يه جاهایی برسم و ازاين بابت خیلی خوشحالم
نوشتن برای من شاید آرزويي بود که فکر نميکردم روزی تحقق پیدا کنه منتها هیچ چیز تو زندگی نشد نداره درسته اول راهم خیلی خیلی اون اول ها هستم ولی همین هم برام ارزشمنده و در آخر...

زندگی میگذره... چه بخوایم.. چه نخوایم
چه به سازش برقصیم... چه به سازش نرقصیم
اگه ناراحت باشیم
اگه نخندیم
اگ فقط به فکر درد ها و غم هامون باشیم
مگ اصلا برای زندگی مهمه؟
این ما هستیم که ضرر میکنیم
چقدر خوبه این دوروز دنیا رو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا