روی سایت دلنوشته عاشقانه بخوان دلم را | مهدیه احمدی کاربر انجمن یک رمان

[مهدیه احمدی]

نام دلنوشته: عاشقانه بخوان دلم را
نام نویسنده :مهدیه احمدی
مقدمه:
هوای دلم را داشته باش کنار تو احساس ارامش می کند
هوای هم نفست را داشته باش این دل با تو احساس ماندن می کند.

 

[مهدیه احمدی]

از کنار درختان عبور میکردم سایه ای از نگاه کسی به خودم را حس کردم کنار نهر زانو زدم دستم را در آب زلال و خنکش فرو بردم و آروم پاشیدم به سمت سایه , سایه ای که حکم کرد ضربانم روی هزار رود تبدیل به تو شد تویی که تمام حس عشق را به من بخشیدی.

 

[مهدیه احمدی]

در خواب عمیق بودم و از کنار جمع سایه ها عبور میکردم و به دنبال تو میگشتم طبق معمول کنار دیوار سایه محبوبم را یافتم تا به خود آمدم باز رفته بود و من هم پریده از خواب در جای خودنشسته بودم تند دویدم اما سایه عاشق نبود.

 

[مهدیه احمدی]

کنار درختان این باغ بزرگ دلم لرزه به جانش می افتد وقتی تو را ندیده ولی سایه ای از تو کنار نهر حس کرده است, دلم بی هوا برای سایه تو پر میزند.

 

[مهدیه احمدی]

من آن لحظه که عاشق شدم تو راندیدم
سالهاست که تو راحس میکنم هرلحظه ام را با تو سپری میکنم
گاهی به من می گویند نگهبان سایه دارم که من عاشق ان شدم
بی مهابا به دلت می گویم من عاشق این دلبری کردن سایه تو هستم دلبر من ...

 

[مهدیه احمدی]

سر به زیر انداخته و زیر لب زمزمه وار آهنگ عاشقانه میخواندم و باز هم به امید دیدن تو از کنار نهر رد می شدم سیبی از بالای درخت به زمین افتاد و پشت ان صدای خنده ی بلندی که میان هیاهوی باد گم شد کنار نهر سایه ی تو را دیدم و دنبالت آمدم آخرین سایه از دامن بلندت بود که نگاهم را به دنبال خود بردی.

 

[مهدیه احمدی]

من آن دلبری کردن میان درختانت را دوست دارم چرخ زدن کنار نهر آب و سایه ی گیسوان بلندت روی نهر را دوست دارم
من آن لحظه که پروانه را به رقص در می آوری و میخندی را دوست دارم من عاشق دلبری کردنت در میان درختان هستم

 

[مهدیه احمدی]

سرم روی برگ های کنده شده درختان میگذارم
خیلی وقت هست زمان و کار را رها کرده ام تا فقط به عشق سایه دلبرخودم به این باغ بیایم
برای دیدن حتی ثانیه ای از تو نمیگذرم
منتظر لحظه ای هستم تا خودت که صاحب اصلی این سایه هستی را ببینم

 

[مهدیه احمدی]

چشمهایم را بسته ام و منتظر لحظه ای که باز با خنده ات مرا از خواب ظهر بیدار کنی یا با مشتی از آب که به من می پاشی بلند شوم تا به دنبال صدا و سایه ات بدوم تا تورا شاید ببینم

 

[مهدیه احمدی]

من این ها را مینویسم تا آنهایی که روزی گفتند دیوانه ام باورشان شود من راست میگفتم دلم عاشق شده
تو میخوانی ، اری تو دلم را عاشقانه میخوانی
تو نوای دل عاشق من را شنیدی که هرروز به دیدار من می آیی