نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

مشاعره مشاعره با اشعار سهراب سپهری

  • نویسنده موضوع ژینا
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 186
  • بازدیدها 5,485
  • کاربران تگ شده هیچ

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #51
در دل من چیزی است مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بی تابم که دلم می‌خواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه
دورها آوایی است که مرا می‌خواند.
دشت‌هایی چه فراخ
کوه‌هایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم
پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی
پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد
 
امضا : m.sina

بَهآرنارنج

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,988
پسندها
6,396
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
  • #52
دشت‌هایی چه فراخ
کوه‌هایی چه بلند!
در گلستانه چه بوی علفی می‌آمد
من در این آبادی، پی چیزی می‌گشتم
پی خوابی شاید، پی نوری، ریگی، لبخندی
پشت تبریزی‌ها
غفلت پاکی بود، که صدایم می‌زد
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست.”
هم‌چنان خواهم خواند.
 
امضا : بَهآرنارنج

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #53
دور باید شد، دور.
شب سرودش را خواند،
نوبت پنجره‌هاست.”
هم‌چنان خواهم خواند.
ﺩﺭ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﻪ پر ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ

ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ پیوﺳﺖ

ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ
 
امضا : m.sina

بَهآرنارنج

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,988
پسندها
6,396
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
  • #54
ﺩﺭ ﺩﯾﺎﺭﯼ ﮐﻪ پر ﺍﺯ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﺳﺖ

ﺑﻪ ﮐﺠﺎ ﺑﺎﯾﺪ ﺭﻓﺖ

ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ پیوﺳﺖ

ﺑﻪ ﮐﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﺩﻝ ﺑﺴﺖ
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم

زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
 
امضا : بَهآرنارنج

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #55
تلخی زندگی ما همچو شهد شیرین است
من و تو می دانیم

زندگی آغازی است که به پایان راهی است
زندگی آمدن و بودن و جاری شدن است
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.
چه خیالی، چه خیالی می‌دانم
پرده ام بی جان است
خوب می‌دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است
 
امضا : m.sina

بَهآرنارنج

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,988
پسندها
6,396
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
  • #56
تا به آواز شقایق كه در آن زندانی است
دل تنهایی تان تازه شود.
چه خیالی، چه خیالی می‌دانم
پرده ام بی جان است
خوب می‌دانم، حوض نقاشی من بی ماهی است
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
 
امضا : بَهآرنارنج

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #57
ترا به گرمی یک سیب می کند مانوس
و عشق تنها عشق
مرا به وسعت اندوه زندگی ها برد
مرا رساند به امکان یک پرنده شدن
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده‌ای کو که به دل انگیزم
قطره‌ای کو که به دریا ریزم
 
امضا : m.sina

بَهآرنارنج

کاربر حرفه‌ای
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,988
پسندها
6,396
امتیازها
28,973
مدال‌ها
15
  • #58
نیست رنگی که بگوید با من
اندکی صبر، سحر نزدیک است
هر دم این بانگ برآرم از دل
وای این شب چقدر تاریک است
خنده‌ای کو که به دل انگیزم
قطره‌ای کو که به دریا ریزم
من در ایوانم، رعنا سر حوض
رخت می شوید رعنا
برگ ها می ریزد
مادرم صبحی می گفت :‌
موسم دلگیری است
 
امضا : بَهآرنارنج

شکوفه هلو

رو به پیشرفت
سطح
4
 
ارسالی‌ها
50
پسندها
382
امتیازها
2,033
مدال‌ها
4
  • #59
تنها به تماشای چه ای؟
بالا،گل یک روزه ی نور
پائین، تاریکی باد
بیهوده مپای، شب از شاخه نخواهد ریخت، و دریچه ی خدا
روشن نیست
از برگ شپهر، شبنم ستارگان خواهد پرید
تو خواخی ماند، و هراس بزرگ ستون نگاه و پیچک غم
بیهوده مپای
برخیز، که وهم گلی، زمین را شب کرد
 
امضا : شکوفه هلو

Deleted

کاربر فعال
سطح
37
 
ارسالی‌ها
1,488
پسندها
26,290
امتیازها
61,573
مدال‌ها
56
  • #60
زندگی تجربه‌ی تلخ فراوان دارد
دو سه تا کوچه و پس کوچه
و اندازه‌ی یک عمر بیابان دارد
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد
در این فرصت کم!؟
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] m.sina

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا