مقدمه:
حس من است دیگر
میتوانی هر جور میخواهی صدایش بزنی
اما این حس متعلق به من است
از من چه انتظاری داری؟
حس مّن صد برابر از انچه که میخواهی در اختیارت میگذارد، فقط کافیست لب تر کنی!
همین و بس!
اما هیچوقت یک شنونده خوب پیدا نمیشود.
انسانها راحت میتوانند نقش یک دوست خوب را بازی کنند اما وقتی نیاز است خودشان را ثابت کنند غیبشان میزند...
و آن وقت است که میشود شنونده و همراه حقیقی را پیدا کرد!
کسی که به حرفهایت گوش کرده و تو را از خودت هم بیشتر میشناسد، حقیقتا بهترین شنونده است...
حس مّن مثله دریا؛
در بعضی مواقع ارام است،
در بعضی مواقع کمی خشمگین میشود،
بعضی مواقع سود میرساند،
بعضی مواقع غرق میکند و بعضی مواقع هم باعث رفع تشنگی میشود!
از ان روز میترسم که مانند دریا طوفان به پا کنم!
نه اینکه ادم بزرگی باشم... نه!
حس همهی انسانها به دریا شبیه است!
به دریا خیره شو... تفاهمهای خودت و او بسیار است!
احساس چیست دیگر؟
سالهاست به خاطر تو من دیگر خودم را هم نمیشناسم
سالهاست به خاطر تو جلو آیینه نرفتهام
نمیخواهم مو و ریشهای بلند شدهام را ببینم
سالهاست لب به غذاهایی که دوست داشتی نزدهام
سالهاست به مکانهایی که با هم در آن بودیم نرفتهام
سالهاست در مسیرهایی که همسفر بودیم
پا نگذاشتهام
آن وقت تو از حسم میپرسی؟
کمی درکم کن!
اگر هم نمیتوانی، که میدانم نمیتوانی؛ لطفا از من
دور شو!
مثل سالها قبل که رفتی و دور شدی...
باز هم برو!
میگویم دوستت دارم
و چه ساده میخواهم تو نیز دوستم داشته باشی!
آه فراموش کرده بودم منو تو از دو دنیای متفاوتیم!
اما مطمئنی که نمیشود دنیاهایمان را یکی کرد...
چون من بیصبرانه منتظر معجزهای برای یکی شدن احساسمان هستم!
حس من نازک نارنجیتر از آن است که نشان میدهد
حس من زود رنج است
زود غمگین میشود
کمی بیش از حد مهربان است و از همین رو ضربه میخورد
حس من کمی زودتر از موعد اعتماد میکند
و این خوب نیست
اما...
اما حس من کمی کینه ایست
کمی که نه!
حس من کمی بیشتر از کمی، کینه توزی میکند!
بدیهایت را فراموش نمیکند،
تندخوییهایت را همیشه به یاد دارد،
بیاحترامیهایت را میشنود و آن را در خاطراتش ذخیره میکند!
لطفا حواست به حسم باشد!
اگر بخواهد کاری بر علیهت انجام دهد نمیتوانم در مقابلش بایستم...
گفته بودم که "این حس متعلق به من است."
من هیچوقت نمیتوانم در برابر خودم بایستم، متاسفم!