دلنوشته احساسی سردرگم| miss_rahil کاربر انجمن یک رمان

[miss_rahil]

زخمای قلبم را تزیین کرده ام برای خود...
تمامیه گله هایم را تویش جا داده وپنهان کرده ام...
هر آرزوی دلم سرانجام ماند توی دلم...
کاش که تو وفا می کردی...
توی تقدیرم هم ننوشته اگر...
پس چطور تمنایش کنم...
خدا را گر ناراض کنم..
پس چکار کنم...
چکار کنم...

 

[miss_rahil]

نفس هایم می گویند:
باید حبس شویم...
هیچ راهی به نظر نمی آید
تپش های قلبم می گویند:
دل را که ول کردیم
کجا ول کنیم این نفس های حبس شده را...
بارها وبارها به این فکر میکنم
تنهای تنها من اینجا...
همراه من قدم به قدم
می آیند
این خاطره ها....

 

[miss_rahil]

اون آدمایی که نزدیک دل هستن
چرا قلب رو میشکنن
بجای وفا رد پای بی وفایی می زارن
اون آدمایی که یه موقع همسفر بودن
چرا الان غریبه به نظر میان
اون پیوند های محبت
چرا الان بی نفس به نظر میان
اون خوشی هایی که دورانی ماهم داشتیم
حالا مسلسل وار تبدیل به غم شدن
وقتی به آرامش نمی رسیم
چیکار کنیم....
این ممکن نیست که به همه خواسته های قلبمون برسیم
پس چیکار کنیم..
چیکار کنیم....

 

[miss_rahil]

دختری هستم از تبار غم...
گم شدم در واژه های تکراریه زندگی...
در شب های انتظار با تمام دلواپسی ها خود را می سپارم به دامن خواب...
و..
در روزهای انتظار در حوالی بی کسی های خود قدم میزنم با خود...
اسیرم در قفس سرده تقدیر...
احساس بدیست....
اینکه دنیا برای من...
روز به روز سنگدل تر می شود...

 

[miss_rahil]

بین..
وعده ها و خاطره ها...
فقط ی فرقی وجود دارد...
خاطره ها مارا نابود میکنند ...
واما..
وعده هارا ما نابود میکنیم...

 

[miss_rahil]

هر زخم دلم...
تورا از ته دل دعا می کند...
که خدا خوشی هارا به تو...
وغم نصیب من باشد...
نشد که فراموش شوی..
این هم مجبوریه من است...
بازم تویی..
که زندگانیه منی انگار....

 

[miss_rahil]

صدبار خودمو تلاش کردم
چیزی جز تو نیافتم توی اعماق قلبم
اگه با نفس هام خداحافظی کنم
ولی با تو نه نمیتونم
من باز هم تورو میخوام
باز هم...
بازهم...

 

[miss_rahil]

لحظه های خوشی را کجا جستجو کنم
که وقت هم بی نشان شده انگار...
دعا های که فرستادم
اون ها هم با آسمون برخورد کردند
وباز گشتن دوباره
فهمیدم که من
هیچی ندارم
هیچی...

 

[miss_rahil]

آدما چیا که نمیگن...
قلب بیچاره هم تحمل میکنه..
با آه..
با بغض...
چجوری بهت بگم...
که خودی ها هم کم کم غریبه بنظر میان...

 

[miss_rahil]

قلبم با اشکهایم تر شده ...
هیسس...
هیس...
نگو غرورش درهم میشکند...