متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

روی سایت دلنوشته منّ| سامیار زاهد کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع سامیار زاهد
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 50
  • بازدیدها 2,577
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام خالق منّ

دلنوشته:منّ

نویسنده:سامیار زاهد
ویراستار: نسترن بانو

76347

مقدمه:

و بار دیگر سلام به مّن، حس من نه!
فقط من!
لطفا دیگر از من انتظاری نداشته باش!
با همه‌ی خوبی‌ها و بدی‌هایم سعی کن تحملم کنی!
دیگر مشکلات تو به من مربوط نیست!
خودت هستی و خودت!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #2
دیگر حسی نیست که تو را بخواهد
لطفا با آرامش از کالبد من دور شو
این روزها اصلا حس دردسر ندارم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #3
دیگر کسی نیستم که با هر بار دیدنت بیشتر عاشق شوم!
دیگر آن پسرک ساده لوح زود باور نیستم که دلم به حال اشک‌هایت بسوزد
تنها حسی که بعد از این خبر می‌توانی در من بیابی تنفر است!
تنفر به چه کسی...
به همه! هم به آن‌هایی که بودند، هم به آن‌هایی که هستند و هم کسانی که خواهند آمد!

گفته بودم ”من” قابل تحمل نیست اما ’تو’ باور نمی‌کردی!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #4
همین اول راه می‌گویم که من کمی سردرگم شده است.
نه این‌که پشیمان باشد نه!
فقط کمی از ادامه مسیر بدون وجود یار قدیمی واهمه دارد.
خب حق هم دارد، تا این‌جا و در این لحظه همراهی را داشت که با او هم
سفر باشد!
اما هم اکنون تنها شده است...
فقط می‌توانم بگویم امیدوارم این ترس از بین برود، می‌دانید که
عاقبت خوبی ندارد.
از مشکلات کوچک‌ شروع می‌شود و در آخر مرا از پای در می‌اورد
پس
«من نیازمند پذیرش تغییر است.»

همین و بس

 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #5
من از من بی‌احساس بی‌اندازه می‌ترسد.
من۲ می‌تواند تمام کارهایی که از انجام دادن آن‌ها واهمه داشتم و دارم را انجام دهد!

خیلی بی‌نقص و بدون هیچ گونه احساسی!
و این واقعا ترسناک است...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #6
از این پس می‌خواهم به جای من بودن
من «man/مرد» باشم.
اری این‌گونه بهتر است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #7
مطمئن باش هزاران سال هم که بگذرد
منِ با احساس و بی احساس فرقی ندارد.
جای خالیت در فکرم، ذهنم، قلبم، ثانیه‌هایم در جهانم و در وجودم
حس می‌شود!
این را همیشه به یاد داشته باش...
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #8
تو من را نخواستی و من تغییر کردم
درست است، من به خاطر تو تغییر کردم
و پس از ان همه تلاشم برای دگرگونی و آن همه زحمت و سختی،
تو آمدی...

تو آمدی و سراغ کسی را گرفتی که من مدت‌هاست او را به خاطر تو در وجودم به قتل رساندم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #9
مدتی است که تنها مانده‌ام.
از همه کس و همه چیز طرد شده‌ام!
از انسان‌های اطرافم نارو خورده‌ام.
هر کسی به گونه‌ای ضربه‌ای به من زد و من فقط نوشتم!
اما تو بدان، این‌ها فقط متن و نوشته نیستند؛
زخم‌هایی هستند که من با مرز نوشته‌هایم تک تکشان را بخیه زده‌ام!
و تو چه ساده از زخم‌هایم می‌گذری...!​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد

سامیار زاهد

نویسنده ادبیات
سطح
5
 
ارسالی‌ها
1,133
پسندها
50,842
امتیازها
61,573
مدال‌ها
4
  • نویسنده موضوع
  • #10
سعی کردم من «man» باشم
و برای مدتی فراموش کردم دنیا گل و بلبل نیست!
همه چیز را ساده گرفتم.
گفتم: «دنیا دو روز است دیگر، بیا و این دو روز را مرد باش.»
اما چه شد؟
مردم با دیدن اوضاع و احوالم گمان کردند ساده‌ام
و نامردانی به سراغم امدند که حتی در کابوس‌هایم هم نمی‌دیدمشان!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : سامیار زاهد
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا