نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

کامل شده مجموعه اشعار طلوع شیدایی | Venus کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Venus
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 3,002
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام مجموعه اشعار: طلوع شیدایی
شاعر: venus کاربر انجمن یک رمان
سطح: منتخب
مقدمه :
گاه دلم هوای رفتن دارد
نمی دانم به کجا اما ...دور از هیاهوی این زندگی
دور از تمام خستگی ها و سرگشتگی
گاه دلم هوای رفتن دارد...
آخر می شکند از اینهمه روز مرگی ،اینهمه تکرار بی دم زدن از خستگی
برود آنجا که ..نباشد رنگی از ملال و اندوه آزردگی
شاید شبی برخیزد و باز بیند دنیای بی کابوسو آشفتگی..
گاه دلم هوای رفتن دارد..

110159
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #2
رویای بهشت

بیا و مرا به دور دست ها ببر با خود
به ورای دریا و ابرها ببر با خود
ببر به دنیای پر از رنگ آرزوها
به تماشای ستارگان ببر با خود
دنیای من با تو بوی بهشت می دهد هر دم
مرا به اوج قله ی عشق ببر با خود
نگو که مرا این چنین رها میکنی درغم
بیا و تعبیر کن خواب و رویای مرا با خود

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #3
عشق باران

باران به گوش کوچه
شعر عاشقانه می خواند
صدای هوهوی باد را
آهنگ شعر خود می داند
لیک کوچه دگر عاشقی نمی خواهد
چون که دلش مرده از شکستن ها
خسته از شعر باران می داند
دلی ندارد بهر محبت ها
باز اما باران، نمی گذارد کوچه را تنها
می دهد به او امید هردم
که باز گرداند او را به شهر عاشق ها
کوچه غمگین و افسرده
گوش می سپارد به اشعارش
روح خسته اش می شود آرام
فراموش می کند هر آنچه داده آزارش
شعر باران می شود مرهمش هر دم
مرهمی برای روح غمبارش
با خود آهسته می گوید کاش
هرگز تمام نشود آهنگ نوازش وارش

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #4
حسرت بی انتها

مرا رها نمی کند غم ها
هجوم بی پایان غربت ها
کاش دنیایم این چنین نبود هرگز
پر از اشکو غصه و ماتم ها
بوی حسرت می دهد شبو روزم ولی افسوس
نیست همدمی تا بگویمش از آه و حسرت ها
گریه مرا سبک نمی کند ای دوست
گره ازبغض دل نمی گشایم در این شبها

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #5
راز دل

روزگارا بخاطر بسپار
دل تنگ مرا ،حسرتو غصه و اندوه مرا
مبادا که فراموش کنی ، وسعت رنج مرا
دل تنگو پریشانو پر از آه مرا
بازگویی آنچه می رنجانَد مرا
سینه سوزانَد و از پای بیاندازد مرا
راز دل با کس نگویم تا که آرامم کند
مارا چه به دلدار که فریاد رسی نیست مرا

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #6
یادگاری

رنج من بی انتها
خنده هایم همه سرد
آشیانم سوتو کور
گریه هایم پر درد
مینشینم کنج دیوار تنهایی
میکشم نقشی از آرزوها
رنگ میزنم رنگی از غم ها
خاکستریو گاهی از سیاهی ها
گوش می سپارم صدای باران را
پشت پنجره باز می بارد
خنده ای تلخ بر لبم نقش می بندد
یادی از روزهای خوش دارد
با خود آهسته می گویم آه
کاش هرگز نمیشنیدم صدایت را
بگذار فراموش کنم باران
تازه میکنی زخم های یادگارت را

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #7
دشت شقایق

بی گمان روزی فرا خواهد رسید
روزی از آن روزهای شاد من
خنده بر لب میزنم بی هیچ غم
رنگ میگیرد قاب رویاهای من
بی گمان روزی فرا خواهد رسید
روز پایان شکستن های من
پرده هارا میزنم سویی کنار
روشنایی جان دهد کلبه ی افکار من
میهمان دشت شقایق می شوم
مثل آنها باز عاشق می شوم
خنده هایم می رسد تا آسمان
از خوشی ها مستو شیدا می شوم
بی گمان روزی فرا خواهد رسید ...

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #8
جادوی عشق

با نگاهی گرم و پر امید
چشم هایی سوزنده چون خورشید
راه می یابی به چشمانم
گویا ندارم هیچ راهی
تا نگذری از سد اسرارم
میزنی لبخند بر لب ، مرا عاشق می کنی باز
به نا گه می برم از یاد
درد و رنج بی شمار روزگارم
آه ای شیرین تر از جانم
لبخند تو زیبا کند دنیای ویرانم
من به شوق دیدنت در شهر رویا
خواب می آید به چشمانم
باز هم آرام و سحر انگیز
میزنی لبخند بر لب...

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #9
مسافر آینه

بازهم آیینه می گیرم به دست
چشم می دوزم به دو چشم غمبارم
گویا نیستم من در این دنیا
ره به سوی عالم دگر دارم
میروم آهسته آهسته
از میان راه راز آلود چشمانم
نقش می بندد هر آنچه بگذشته
بر من از روزگار پریشانم
آه میکشم آهی از حسرت
برای بخت سیاهو نگونسارم
بی گمان آیینه بگسسته
هر چه من رشته ام به افکارم
چشم برگیرمو با خود عهد بندم
ننگرم در آیینه و باشد این آخرین بارم

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #10
تا ابد

دوستت دارم ،مثل برگ پاییزی
که سودای آغوش باد به سر دارد
دوستت دارم، مثل خواب شیرینی
که چشم از پایان آن بیم دارد
دوستت دارم و هر لحظه می گویم
که حال زارم راز دل عیان دارد
عاشقی قلب مرا بی تاب می کند هر دم
باز هم تپش هایش تمنای تو را دارد
دستهایم را با شوق می بویم هنوز
ردی از عشق بر آنهاست ،عطر دستان تو را دارد
تصویر چشمان تو هرگز نرود از یادم
عاشقی تا ابد رابطه با وفا دارد
نپرس ای جان من از اندازه ی این عشق
چه کس گوید که عاشقی بیش و کم دارد؟

venus
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا