نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

کامل شده مجموعه اشعار طلوع شیدایی | Venus کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Venus
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 29
  • بازدیدها 2,997
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #21
مرهم جان

از خودم نالانم و از دوست گریزانم
از زندگی ام سیرمو از عشق هراسانم
آری به از این نیست هر لحظه و هر سالم
یا رب مددی کن که دگر خسته و ویرانم
نه دگر تا ب و توان هست مرا ،نه دگر جسمی و جانی
عاجز از ناله و فریا دمو آزرده ز خویشانم
دردم به که گویم که مرا مرهم جان باشد
در پی امن و امانم اما سرگشته ی طوفانم

venus

117752
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #22
هم صدای او

خدایا می شود روزی
مرا گیری در آغوشت
بگویی همدمم هستی
نباشم من فراموشت
اگر باشم زار و خسته
یا ملول و دلشکسته
تو خود آرامشم باشی
رفیق و مونسم باشی
نخواهم مهر نامردان
رها از رنج این دوران
به سر آید شب سختم
و هر کاری شود آسان
تو باشی من نمیترسم
نه از تاریکی و طوفان
نه از آغاز و از پایان
به جانم روشنی بخشی
به قلبم طاقت و ایمان
مرا همدرد و همرازی
ز هر تلخی شکر سازی
بیا و هم صدایم باش
من آن سازم تو آوازی


venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #23
جان پناه

شوم عاشق، شوم مجنون
و گاهی خسته و دل خون
ولی بی شک نمی ترسم
از این کابوس گوناگون
تو گفتی ماندنی هستی
به وقت عیش و سرمستی
ولی چون مشکلی افتاد
قرار و عهد بشکستی
چو دانستم نمی مانی
گهِ ترسو پریشانی
نوشتم من غم دل را
اگرچه تو نمی خوانی
چرا قلبم بوَد تنها؟
به گاه غصه و غم ها
ز این دنیا چه می خواهم؟
به جز اتمام حسرت ها
بیا و جان پناهم باش
چو همراهی کنارم باش
چو گفتم من که تنهایم
بیا و تکیه گاهم باش

venus
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #24
انتقام عشق

زندگی فانی و دنیا چو سرابی ست
ای دریغا که نصیبم چشم به راهی ست
کهنه دیوار دلم پر ز ترک های عمیق است
روح من زخمی از این ضربت تیغ است
آن روز که باشی ز نبودم تو پشیمان
شب ظلمانی من صبح سپید است
ولی آنگَه دل من از سنگ است
خالی از عشق و وفا و رنگ است
هرچه ماندست سیاهی ست
چون که قلب و دل من رو به تباهی ست

venus
 

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #25
سایه

روزی از من یاد می کنی
روزی که از امروز چندان دور نیست
روزی که دگر چشمان غمبارم
در انتظار دیدن یار نیست
افسوس که آن روز دگر نمی دانم
عشق چیست؟عاشق و معشوق کیست؟
روزی که دگر نیستم در این دنیا
ردی از این کابوس وحشت بار نیست
رفته ام با کوله بار غم هایم
جسمم اسیر حسرت و اجبار نیست
می شوم رهسپارِ بی نهایت ها
سایه ام افتاده بر دیوارنیست

venus


117661
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #26
آواز زندگی

عشق را ، باران را
حسرت پنجره را
یا حتی،
بغض فرومانده ی در حنجره را
زندگی خواهم کرد
آری زندگی جاریست
در پس این همهمه ها
گاه پر از فریاد است
گاه فقط می شنوی زمزمه ها
ولی باید زیست
پس از آن سرد و سیاهی ها
بی گمان روشنی است
می کُشد رنگ تباهی ها را
و تو را می کند عاشق
به طلوعِ امید
وشاید تجربه ی وسعتِ یک روز دگر
که بر می آید باز
از افق چشمه ی یک صبح سپید


venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #27
رابطه

بازهم دست تمنای منو
خواهشو عجز منو
بی خیالی هایت
باز هم اشک منو
طاقتو صبر منو
بی وفایی هایت
باز هم یاد توو
میل ِ دیدار توو
بیش و کم مهرو محبت هایت
باز کابوس منو
وحشتو ترس منو
ساده از عشق گذشتن هایت

venus
 

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #28
جاده

من که از این جاده گذر می کردم
حرفی از عشق و وفا نشنیدم
همه در پس نیرنگ و فریب
زده بر چهره نقابی دیدم
برق تزویر و دروغ
در دیده نمایان دیدم
حرمت عشق را هر دم
آلوده ی کوته هوسی می دیدم
کاش در این جاده که بسیار
پست و بلندی دارد
خانه ای از جنس دلم پیدا بود
ولی افسوس که این فکر فقط
رویای محال عاشقی شیدا بود..

venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #29
قلب سنگی

نه از این فاصله ها
و نه از سختی دوران
چه هراسی دارم ؟
وقتی که دلم در قفس چشم تو زندانیست
ولیکن..
این اسارت به بَرَش بهتر از آزادیست
سوگند به این عشقو به زیبایی چشمانت
از یاد من هرگز نرود آن لحظه
که هر بار صدایت کردم
پاسخم را تنها
جانمِ شیرین دادی
و هربار..
قلب مرا بی تاب تر از لحظه ی پیشش کردی
اینک بگو ای یار منو محرم هر رازم
از چه رو می خواهی که از آن تکه ی سنگی سازم
بُگذارم سر راه...
تا که هر رهگذر بی خبری
ضربه ای بر تن زارش بزند؟


venus
 
آخرین ویرایش

Venus

رو به پیشرفت
سطح
9
 
ارسالی‌ها
155
پسندها
1,609
امتیازها
9,763
مدال‌ها
9
  • نویسنده موضوع
  • #30
تنگ بلور

روزها از پس هم می آیند
وَ من ..
در گذر ثانیه ها گم شده ام
باد خزان زندگی ام را به کدامین سو برد؟
که چنین زار و پریشانمو سرگشته ی دوران شده ام
گاه اندیشم از این گوشه نشستن هایم
کنج یک تنگ بلور، همچو یک ماهیِ قرمز شده ام
کاش بدانی که پس از حوصله کردن هایم
آنکه تو دیدی نیستم، کس دیگر شده ام
منکه از عشق تو مجنون شده بودم روزی
دیوانه و مجذوب غرورم شده ام

venus
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا