دلنوشته عق مى زنم|پريا قاسمى كاربر انجمن يك رمان

  • نویسنده موضوع پريا قاسمى
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 23
  • بازدیدها 1,333
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
دلنوشته: عُق مى زنم
نويسنده: پريا قاسمى
عق مى زنم

امشب دوبار اسمت را قورت داده ام
با آروغى از انتظار در من تهوع شدى
دارم تو را
دوباره

بالا مى آورم.
 
آخرین ویرایش

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
كنج خودم تشريحت مى كنم
از انحناى نيمچه لبخندى كه براى اين دلِ مادر مرده
زيادى تيز است...
تا آن نگاهِ سگ دارت كه مرا بى اختيار طعمه مى كند.
نفسم بالا نمى آيد،هوا سخت است
مى خواهم چنگ بزنم به نبودت
جيغ بكشم از درد هايى كه تو خراشيدى
از واژه هايى كه تو برايم رديف كردى
و اخرِ اين تشريح اين است كه
من دارم با خيالت حلق آويز مى شوم

چندبار بميرم بى خيالت مى شوم..؟
 
آخرین ویرایش

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
در من تمنا شده اى
جديد ترين شيوه ى عبادتت را در راهِ تو من به قبله كرده ام
در كدامين راه
در كدامين شب
با چه كسى...!
تو دينت را فروختى كه هر چه قسم مى دهم
خدا و اديان را
تو بر نمى گردى.
چقدر بايد قبله نشين شوم براى بدست آوردنت
در حالى كه تو همه ى قبله هاى عالم را به نام خودت زده اى...

لطفن امشب را برگرد.
 
آخرین ویرایش

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
حس متروكه اى را دارم كه هر لحظه با مرورِ خاطراتى شيرين
نتيجه اى تلخ مى گيرد.
هر بار از تلخى اش به غبار هاى صدساله ام پناه مى برم.
آرى! رويم را غبار گرفته است.خاكى ام.
در تابوتم غلت مى زنم و به اين مى انديشم كه روزگارى رفيق هايى داشتم كه نقل و نبات بود معرفتشان
عشق بود حرف هايشان.
و حالا...پوچ.
من متروكه اى شده ام خاكى كه از بى معرفتى بامرام ها، دارد خاك مى خورد
لبخندهايم،حرف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
در من بارانی هستی
که هرگز بند نمی آید.
چند بار...؟
چندبار باید این رعد به مغز و استخوانم شلیک شود
چندبار باید خانه و آبادی ام را آب ببرد
و وجودم بوی نم و رطوبت و سرما را به خود بگیرد
به من بگو...
چند بار از تو لبریز شوم خوب است؟

که تو در من بند بیایی.
 

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
من در گور خودم بودم
در میان برف های گلی
بی حس،بی تپش، بی نفس
توآمدی،تو آمدی
دستی بر گور خسته و سردم کشیدی
نفس دادی به گلویم؛ نور بخشیدی به چشمانم
و قلبم را بدون آنکه بدانی
بدجور نوازش کردی
زنده ام کردی در زیر گل های سرد
و نفهمیدی
و نفهمیدم
که تو مرا

زنده به گور کردی.
 

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
من از طغیان احساس،از لبریز شدن تصویرها
از گذر ثانیه،ساعت ها و روزها
من از خالی بودن می ترسم.
اینکه راکد و آرام دقایق را سپری باید کرد
از این پلاستیک بودن، بدون استفاده و بازیافت
من از توهمات لذت بخش می ترسم.
از لالایی آزروها و خوابیدن رگ ها
خاک خوردن مغز و زبانم
من از این بی خیالی می ترسم.
می خواهم عارق بزنم
عق بزنم
جیغ و فریاد بزنم
از این همه ترس ها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
روی پلک هایم سنگینی می کند
حس داغ و خمارآلودی که هردم به مرگ کوتاهی از من ختم می شود.
مرگ جاده های صعودی
قله های غرور
مبارزه ی من با آینه درسپری که از پلک هایم پایین می افتد
تسلیم می کند، من را به خودم.

97\11\30
22:45

****
می خواهم بخوابم

شاید که تو در من بیدار شوی
 

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
خیمه می زنم به شب
به شبی که از قلم می چکد
واژه ها حرف می چینند از من از سلول های تنم تا عصب های مغزم
واژه ها شکایت دارند
از هوای شبی که باید روشن باشد
اما انگار نبودنت چراغ شب ها را برده است.
ببین تو نیستی و من اینجا
از تاریکی شب می چکم
بر روی دفتری که قورتم داده است.
۲۱:۳۱
۹۷/۱۲/۱
 

پريا قاسمى

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
30/3/17
ارسالی‌ها
241
پسندها
3,029
امتیازها
16,513
مدال‌ها
1
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
می خواهم شمشیر بردارم و حمله کنم به آینه
چند سوایی جنگ با آن انعکاس ملتهب لازم است.
لازم است که سپر بالا ببرم
و به عق زدن های بی صدایم ادامه دهم
سپر بالا ببرم و از تمسخر درون آینه بالا بیاورم.
سپر بالا ببرم، سپر بالا ببرم
و حمله کنم به آینه.
۱۰:۳۵
۹۷/۱۲/۳
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا